تربیت «غیرکلامی»در مقابل «تربیت کلامی»

folder_openبسته آموزشی
commentبدون دیدگاه

بخش عمده ای از کارکرد تربیت از آن دسته از رفتارهایی شکل می گیرد که به صورت «غیرکلامی»،«پنهان»،«خاموش»و «نامحسوس» جلوه گر می شود و تنها بخش اندکی از اثرگذاری های تربیتی،آن هم از سطح بسیار ناپایدار از طریق زبان،نصیحت و تکرار پیام کلامی حاصل می شود.

تربیت کلامی فقط میتواند ارضا کننده ی نیاز و عطش بزرگسال باشد که پیام های تربیتی را در حد اتمام حجت بر کودک بیان نماید.

تربیت کلامی ظاهر را می آراید و تربیت غیر کلامی باطن را؛تربیت کلامی صورت رفتار کودک را تجهیز می کند و تربیت غیر کلامی سیرت رفتار را.

بن مایه های اصلی رفتار و ساختار شخصیت کودک در چیزهایی است که به زبان نمی آید.

صداقت؛که با چشم دل دیده می شود و نه با چشم سر؛با نگاه می توان دریافت و نه با زبان.صداقتی که همه ی نگاه ها،رفتار،و حالات آن سرشار از سادگی،خلوص،یکتایی و یکدلی است،هیچ گونه دوگانگی،ریا،بی حالی،و غل و غش درآن راه ندارد.

صمیمیت؛کودک این صمیمیت را در گرمی مربی،در حرکات غیرعمدی و در رفتارهای زیبا و دلنشین که به دور از تکلف،تصنع،تظاهر و نقش بازی های فریبنده باشد میتواند با دیده ی دل ببیند.

محبت؛که عمیق ترین و لطیف ترین رابطه ی عاطفی میان دو قطب سیال مرید و مراد و مربی و متربی را نشان می دهد و آن را تنها در صفای وجود و اخلاص و عمل و صداقت رفتار میتوان مشاهده کرد.

«قلب مربی مرکز وجود متربی باشد و متربی خود را در قلب او احساس میکند.»

در واقع محبت یکی از ظریف ترین روش های تربیت غیرکلامی است؛محکم ترین و خالص ترین حلقه ی ارتباطی بین مربی و متربی است،که خود از مراحل مختلفی تشکیل شده و پختگی و عمق آن متضمن گذار از آشنایی به انس،از انس به علاقه،از علاقه به رفاقت،از رفاقت به عشق و صمیمیت،و از عشق و صمیمیت به محبت می باشد.

هیچ یک از این مراحل از طریق شیوه های کلامی و پند و اندرزهای زبانی و صوری،قابل انتقال نیستند.بلکه کشف کردنی است و این کشف باید در درون متربی حاصل شود.

در حُب هیچ چیز جز دل بستگی «وجود به وجود» مشاهده نمیشود.

زبانی «وجودی» است؛زبانی حسی و عاطفی است.آن زبان مشترک همه ی انسان ها در همه ی فرهنگ ها با همه ی زبان ها و در تمامی زمان هاست،زبانی بدون «قال» اما مملو از «حال».

زبان نگاه ها،زبان قافیه،زبان حالات،زبان اشارات،زبان هیئت وجودی و سیرت رفتاری متربی نیز در مقابل این زبان ها،حس وجودی بسیار و و متناسب دارد که به سادگی در می یابد و هر دریافتی را به داوری درونی می گذارد و معیار های این داوری را از فطرت خویش می گیرد.

حتی در لایه های زیرین خشم مادر پرتو عشق و محبت را میبیند.و برعکس،در زیر نوازش های تصنعی و ترحم های تحقر آمیز نامهربانی ها را می بیند.

باید تاکید کرد که با اجرای طرح تربیت غیرکلامی،حاصل تربیت،دیر رس،کند و تدریجی است و مشکلاتی را هم در راه رسیدن به اهداف مورد نظر به بار می آورد و گاه صبور ترین مربیان را به زانو در می آورد.

مربی باید زبان «نصیحت و اندرز» را ببندد و با زبان کردار،عمل،رفتار،حالت و حرکات برای متربی پیام خویش بفرستد،زیرا متربی از فراگیری عمل و رفتار و حالت و حرکت،اشباع نمی شود و دل زده و منفور نمی گردد،مگر آن که مربی به گونه ای عمل کند که کودک احساس کند او درحال نمایش های فریبنده است.

امروزه در نظام های تعلیم و تربیت پیش رفته،به این نتیجه رسیده اند که عمیق ترین و مؤثر ترین پیام های تربیتی را باید در قالب نامرئی ترین روش ها ارائه داد.

امروزه حتی در تشخیص بیماری های روانی و اختلالات رفتاری،غالبا به جای مصاجبه های صوری و رد و بدل کردن مطلب کلامی،سعی دارند از طریق مطالعه رفتار غیرکلامی به عمیق ترین لایه های درونی شخصیت دست یابند.

اما گویا ما از راه معکوس حرکت میکنیم،در هنگامیکه میخواهیم رفتار دانش آموزان را تغییر دهیم همواره با توصیه ها،باید و نباید ها،قیل و قال ها و صحبت کردن های مداوم،سعی داریم با ایده ها  و خواسته های خودمان همراه کنیم.

کودکان گاه در میان خاموشی و سکوت،بیشتر از سخن رانی و نصیحت تاثیر می پذیرند.

هنگام برخورد با مشکل کودک،اولین اقدام این است که مستقیما به سراغ طرح مشکل نرویم،زیرا طرح مشکل در نزد کودک مشکلی دیگر به مشکلات او می افزاید. بهتر این است که مشکل را از حاشیه،از طریق غیر مستقیم بررسی و تحلیل کرده و بعد منبع ایجاد مشکل را خنثی و تغییر دهیم.در واقع،اگر مشکل را از ریشه درمان نکنیم صرفا؛در حد هوس کردن آن متوقف شده ایم و بجای منبع درمانی،به علامت درمانی اکتفا کره ایم.

اگر پرونده بالینی کودکان دارای اختلال های روانی را مورد مطالعه قرار دهیم،درخواهیم یافت که وخامت مشکل با دخالت های نابجا،روش های نارسا و اقدامات ناشیانه،و مسئله ساز اولیا شروع شده.درحالی که اگر کودک در همان وضعیت قبلی با روش خاموشی (بدون دست کاری و سرزنش) به حال خود رها میشد،احتمال بهبودی بیشتر بود.

ما بیشتر نگرانی ها و رفتارهای عصبی خود را از طریق قیل و قال،داد و فریاد و توجیهات کلامی تخلیه می کنیم.

«کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم»

و به تعبیر امام علی (ع): « کونوا دعاه الناس بالصامتین »

ناپایداری تربیت کلامی و تاثیرات سطحی،

«اذا خرج الکلام من اللسان لم یتجاوز الاذان»

متداول ترین اشتباه معلم بی تجربه در آموزش دادن این است که انتظار داشته باشد شاگردانش آنچه به آنان می گوید بفهمند.

هنوز آموزش و پرورش به اصطلاح فعال در حد گفته ها،نوشته ها و تئوری ها باقی مانده است و تکنولوژی آموزشی که نوعی روش شناسی را برای بهبود کیفیت یادگیری به ارمغان آورده است،در قالب کالاهای لوکس که صرفا برای نمایش و آرایش و ادا و اطوار است و بازهم ابزار عمده و محور اصلی و رکن و رکین فرایند تعلیم و تربیت،گفتن ،شنیدن،سخنوری و نوشتن داده و ستاده ی کلامی است.

اگر چه در عرصه شعار و آرمان و ایده،مقام تربیت انسان را در عرش برین سوق داده ایم،اما در مقام عمل،رفتار،امکانات،باورها و کارکردها،شان تربیت را در حد روانشناسی حیوانی ،«پاولوف» و آزمون و خطای «ثوراندایک»تقلیل داده ایم.

معلم یا مربی برای پرورش نیروی تفکر دانش آموزان خود،باید محیطی را ایجاد کند که آنان خود به پردازش دانش و تعمق در مسائل بپردازد.عملا باید شرایطی را فراهم سازد که آنان اشتیاق به کشف محیط خود داشته باشند.

منشا تفکر خلاق و حل مسئله تنها وجود مسائل و یا ادراک وجود آن ها نیست،بلکه توجه به رغبت ها،تمایلات و استعدادهای دانش آموزان از جمله شرایط اساسی آموزش و پرورش فعال است.باید از جایگاه واقعی برخوردار بوده و وابسته و پیوند یافته با زندگی واقعی دانش آموزان باشد.[1]

تفکر دانش آموز موقعی به فعالیت وا داشته می شود که در برابر طرح مسئله «موقعیت مبهم» قرار گیرد.طرح موقعیت مبهم،کار دانشمندان و متفکرانی است که به حَسَب ذهن کنجکاو خود هر لحظه،خود را در برابر ندانسته ها قرار می دهند تا دانسته هارا کشف کنند.

محیط مدرسه نه برای آمادگی زندگی اجتماعی ،بلکه خود یک زندگی اجتماعی است و آن چنان باید با واقعیت جامعه ،نیازها و نقش های اجتماعی درهم آیند که مرز بین مدرسه و جامعه فروریزد.

هرگاه چیزی را به کودک آموزش دهیم مانع شده ایم تا خود آن را کشف و اختراع کند.

یک معلم ورزیده تنها کاری که میکند این است که دانش آموزان را به بهترین روش ها و راه بردهای حل مسائل هدایت می کند.چگونه آموزی جایگزین چه آموزی می شود.و همه ی استادان بزرگ کسانی بوده اند که شاگردانشان علیه انان شوریده اند.شاگردان هوشمند از افلاطون و سقراط و ارسطو گرفته تا ابوعلی سینا و ابوریحان و فارابی،به سبب درک استادان خود بر آنان غلبه جسته اند.

الهام و اشراق بیشتر به واسطه سکوت و تانی رخ می دهد.که اگر کسی بتواند جز سخن ضروری تا چهل روز خاموشی گزیند قوای مغزی و عواطف قلبی او نیرو می گیرد و روحش روشنی والایی می یابد.که حضرت رسول(ص) می فرمایند:السکوت ذهب و الکلام فضه.

برچسب‌ها: , ,

مطالب مرتبط

کسب نورانیت در ماه رجب

آنچه باید درباره دوره “شخصیت شناسی با رویکرد مزاجی” بدانید؟!

دوره آنلاین ” رَوَند تولید عکس نوشته دینی”

تربیت «اکتشافی»در مقابل تربیت «اکتسابی»

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
فهرست