وابستگی مانع بالندگی در تربیت است!

folder_openبسته آموزشی
commentبدون دیدگاه

تربیت کردن رها کردن آدمی از وابسته ها و وابستگی ها و آزاد کردن او از قدرت دیگران وآشنا ساختن وی با قدرتی است که دارد. تربیت شده کسی است که بداند و بتواند با عقل خود بنیاد نیروهای شبه حیوانی طبیعتش را تعالی بخشد. به نظر می رسد سعی دارند کودک را با وابستگی، واماندگی ،اطاعت پذیری مطلق، خود پذیری با وضع موجود و… همراه سازند.

در چنین شرایطی است که تربیت به جای رها کردن، رام کردن به جای فتح مداوم ،اسارت مداوم به جای آزادی از خود، اسیر شدن در خود به جای احترام به انضباط اجتماعی، تظاهر به آداب اجتماعی به جای کشف شخصیت خود، اکتساب و تقلید از شخصیت دیگران ؛به جای خود یابی، دیگر یابی؛ به جای خود اتکایی، دیگر اتکائی؛ به جای خود پیروی، دیگر پیروی؛ به جای خود نظم جویی، نظم نمایی؛ به جای خدا محوری، خود مداری و به جای خود رهبری؛ خودخواهی است.

در این شرایط است که او شهامت خود بودن، خود شدن و خود گستری را ندارد .البته تردیدی نیست که وابستگی، دلبستگی و پیوند جویی با دیگران به عنوان یک نیاز به هنجار و طبیعی در مراحل مختلف تحول روانی آدمی به رسمیت شناخته می شود .اما آنچه مورد نظر است وابستگی به معنای بستگی ها و پیوندهایی است که فردیتِ فرد را در دیگری مستحیل می‌کند و مانع می‌شود تا شخص به خود و توانمندی‌های خود تکیه نماید.

شکل گیری شخصیت وابسته از همان آغاز زندگی و در نخستین ماه‌های پس از تولد ریشه می‌گیرد.

پدر و مادر در اثر محبت خود نمی‌گذارند که کودک به خودش وا گذاشته شود.او در خانواده، خودش نیست؛ نمی گذارند که خودش باشد. کودک، هرگاه از اعمال پدر و مادر برحسب تقلید و اقتباس همسویی می‌کند، او را تشویق می کنند و هر چه قدر در اعمال و رفتار خود همانند سازی مکانیکی از والدین را به نمایش بگذارد، وی را تقویت می نمایند.

گاهی اوقات والدین به جای فرزند خود، می بینند، می‌شنوند، می فهمند، لذت می برند، انتخاب می کنند وحتی درس می خوانند تا آنجا که اگر فرزند آنها درس می خواند، دیگر برای خود نمی خواند بلکه برای ارضای آرزوها و خواسته های والدین و فرار از فشار و تنبیه آنها می خواند.

مدرسه نیز غالباً به یک محیط سلطه پذیر و رام کننده تبدیل شده است.غالب روابط انسانی و عاطفی قراردادی، تصنعی، ساختگی و فرموله شده است.

متولیان جامعه نیز به دنبال آن هستند که افراد را هم رنگ و هم نوا با خود پرورش دهند. آنها با هویت متمایز و تعیین فردی که به نوعی با هویت اجتماعی و کلیت جامعه معارض باشد، مخالفت می‌کنند.

آزاد سازی فرد از وابستگی و برون رفتِ او از چارچوب ها به معنای بی بندوباری، لاابالی گری، عصیان گری، قانون گریزی و فرار از محدودیت ها و مقررات اجتماعی نیست؛ آزادی از خود و دیگران به معنای نفی خود و دیگران نیست.

معنای آزادی نبود محدودیت‌ها نیست بلکه نبود اجبار هاست. آزادی، نابودی شیطان نیست بلکه آزاد کردن خود از شیطان است. پاک بودن به معنای نابودی پلیدی و زشتی نیست بلکه پاک رفتاری و پاک ماندن در میانه ناپاکی ها است. همچنانکه ایمن بودن به معنای حذف ناامنی نیست بلکه داشتن حس امنیت و آرامش در میانه ی نا امنی هاست. آزادی نه تنها با تبعیت از قوانین و مقررات اجتماعی و اخلاقی منافاتی ندارد بلکه در این تبعیت نوعی انتخاب آگاهانه وجود دارد و آدمی با آگاهی از قوانین آن را به اختیار و انتخاب خود می پذیرد.

مطالب مرتبط

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
فهرست