متن سخنرانی حدیث معراج پیامبر اکرم ص

folder_openبیانات
commentبدون دیدگاه

بسم الله الرحمن الرحیم

فصل 1

قال الفَیْضُ رَحْمَهُ اللهِ عَلَیه: «…وَ مِنْ مَواعِظِ اللهِ سُبْحانَهُ ما رَواهُ أَبُو مُحَمَّد الْحُسَیْنُ بْنُ أَبِى الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّد الدَّیْلَمِىُّ(ره) فى آخِرِ کِتابِهِ المُسَمّى بِـ «إِرْشادِ القُلُوبِ إِلَى الصَّوابِ» مُرْسَلاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (ع)، وَ رَواهُ غَیْرُهُ مُسْنَداً عَنْهُ(ع) عَنْ أَبیهِ عَنْ جَدِّهِ أَمیرِ المُؤْمِنینَ(ع) أَنَّهُ قالَ: إِنَّ النَّبِىَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ سَأَلَ رَبَّهُ سُبْحانَهُ لَیْلَهَ المِعْراجِ، فَقالَ: یا رَبِّ! أَىُّ الأَعمالِ أَفْضَلُ؟ فَقالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ:[1] لَیْسَ شَىْءٌ أَفْضَلَ عِنْدی مِنَ التَّوَکُّلِ عَلَىَّ،[2] وَالرِّضـا بِما قَسَمْتُ.

فیض کاشانى ــ رحمه الله ـ فرموده است: «از جمله مواعظ پروردگار سبحان حدیثى است که دیلمى ــ رحمه الله ـ در آخر کتاب ارشاد القلوب ـ بدون ذکر راویان حدیث ـ از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل مى کند و دیگران با ذکر سلسله سند از آن امام بزرگوار، از حضرت باقر از امیرالمؤمنین ـ علیهم السّلام ـ نقل مى کنند که فرمود: «پیامبر ـ صلّى الله علیه و آله و سلّم ـ در شب معراج از خداوند سبحان سؤال کرد: پروردگارا! ارزشمندترین کار چیست؟ خداوند ـ عزّوجلّ ـ در پاسخ فرمود: در نزد من چیزى از توکّل و اعتماد بر من و رضا به داده من برتر نیست.

فصل 2

[3و4] یا أَحْمَدُ! وَجَبَتْ مَحَبَّتى لِلْمُتَحآبّینَ فِىَّ،[5] وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتی لِلْمُتعاطِفینَ[لِلْمُتَقاطِعینَ] فِىَّ، وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتى لِلمُتَواصِلینَ فِىَّ،[6] وَ وَجَبَتْ مَحَبَّتى لِلمُتَوَکِّلِینَ عَلَىَّ.[7] وَ لَیْسَ لِمَحَبَّتى عِلَّهٌ،[8] وَ لا غایَهٌ وَ لا نِهایَهٌ. کُلَّما رَفَعْتُ لَهُمْ عِلْماً، وَضَعْتُ لَهُمْ عِلْماً،[9] اُولَئِکَ الَّذینَ نَظَرُوا إِلَى الْمَخْلُوقینَ بِنَظَرى إِلَیْهِمْ، [10] وَ لَمْ یَرْفَعُوا الحَوائِجَ إِلَى الخَلْقِ، [11] بُطُونُهُمْ خَفیفَهٌ مِنْ أَکْلِ الْحَلالِ، [12] نَعیمُهُمْ فِى الدُّنْیا ذِکْری وَ مَحَبَّتی وَ رِضائی عَنْهُمْ.

اى احمد، محبّت و دوستى من نسبت به کسانى که فقط به انگیزه رضاى من یکدیگر را دوست مى دارند و نسبت به کسانى که فقط به انگیزه رضاى من به یکدیگر مهر مىورزند و مراوده مى کنند و کسانى که فقط به انگیزه رضاى من به یکدیگر مى پیوندند و کسانى که بر من توکل مى کنند حتمى است. محبت مرا علّتى ـ خارج از وجود من که سبب پیدایش یا کم و زیاد شدن آن شود ـ نیست و ـ چون از خود من است ـ حدّ و اندازه اى ندارد. (پس من) دانش پى در پى و علمى فراوان به آنان ارزانى خواهم داشت. اینان از منظر دید من به مخلوقات مى نگرند و هرگز به پیشگاه مخلوق، عرض نیاز نمى کنند. اندرونشان حتى از لقمه حلال، سبکبار است، نعمت و بهره مندى دنیایشان، یاد من، محبّت من و رضاى من است.

فصل 3

[13] یا أَحْمَدُ! إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَکُونَ أَوْرَعَ النّاسِ، فَازْهَدْ فِى الدُّنْیا، [14] وَ ارْغَبْ فِى الْآخِرَهِ. [15] فَقالَ: إِلهِى! وَ کَیْفَ أَزْهَدُ فِى الدُّنْیا؟ فَقالَ: خُذْ مِنَ الدُّنْیا کَفافاً [خَفّاً] مِنَ الطَّعامِ وَ الشَّرابِ وَ اللِّباسِ، وَ لا تَدَّخِرْ شَیْئاً لِغَدٍ، وَ دُمْ عَلَى ذِکْری. فَقالَ: یا رَبِّ! فَکَیْفَ أَدُومُ عَلَى ذِکْرِکَ؟ [16] فَقالَ: بِالْخَلْوَهِ عَنِ النّاسِ، [17] وَ بُغْضِکَ الحُلْوَ وَ الحامِضَ، وَ فَراغِ بَطْنِکَ وَ بَیْتِکَ مِنَ الدُّنْیا.

اى احمد! اگر مى خواهى پارساترین مردم باشى، نسبت به دنیا بى میل و نسبت به آخرت مشتاق و راغب باش. پیامبر عرض کرد: پروردگارا چگونه نسبت به دنیا زاهد و بى میل باشم؟ خداوند فرمود: از خوردنى، آشامیدنى و لباس در دنیا به قدر کفاف و گذران زندگى بهره بگیر. چیزى براى فردا اندوخته مکن و پیوسته به یاد من باش. پیامبر عرض کرد: پروردگارا چگونه پیوسته به یاد تو باشم؟ خداوند فرمود: با خلوت گزیدن از مردم، ناخوش داشتن ترش و شیرین دنیا و خالى نگهداشتن شکم و خانه ات از مظاهر دنیا.

فصل 4

[18] یا أَحْمَدُ! وَ احْذَرْ أَنْ تَکُونَ مِثْلَ الصَّبِىِّ إِذا نَظَرَ إِلَى الأَخْضَرِ وَ الأصْفَرِ أَحَبَّهُ، وَ إِذا اُعْطِىَ شَیْئاً مِنَ الحُلْوِ وَ الحامِضِ، إِغْتَرَّ بِهِ. [19] فَقالَ: یا رَبِّ! دُلَّنی عَلَى عَمَلٍ أَتَقَرَّبُ بِهِ إِلَیْکَ. [20] فَقالَ: إِجْعَلْ لَیْلَکَ نَهاراً، وَ اجْعَلْ نَهارَکَ لَیْلاً. فَقالَ: یا رَبِّ! کَیْفَ یَکُونُ ذَلِکَ؟ قالَ: إِجْعَلْ نَوْمَکَ صَلاهً، وَ طَعامَکَ الجُوعَ.

اى احمد! مبادا همچون کودکان، آب و رنگ دنیا و سبز و سرخ آن را دوست بدارى و به شیرین و ترش آن فریفته شوى. پیامبر عرض کرد: پروردگارا مرا به کارى راهنمایى کن که با آن به تو نزدیکى جویم. پروردگار فرمود: شبت را روز و روزت را شب قرار ده. پیامبر عرض کرد: پروردگارا چگونه چنین کنم؟ خداوند فرمود: خوابت را نماز و خوراکت را گرسنگى قرار ده.

فصل 5

[21] یا أَحْمَدُ! وَ عِزَّتی وَ جَلالی، ما مِنْ عَبْدٍ ضَمِنَ لى بِأَرْبَعِ خِصالٍ إِلَّا أَدْخَلْتُهُ الجَنَّهَ: یَطْوی لِسانَهُ فَلا یَفْتَحُهُ إِلَّا بِما یُعینُهُ [ظ: یَعْنیهِ]، [22] وَ یَحْفَظُ قَلْبَهُ مِنَ الوَسْواسِ، [23] وَ یَحْفَظُ عِلْمی وَ نَظَری إِلَیْهِ، [24] وَ یَکُونُ قُرَّهُ عَیْنِهِ الجُوع.

اى احمد! به عزّت و جلالم سوگند، هیچ بنده اى نیست که چهار صفت را براى من تضمین کرده باشد، مگر این که او را به بهشت برم: زبانش را بر بیهوده گویى بسته و جز بر سخن مفید نگشاید، دلش را از وسوسه و واردات شیطانى نگه دارد، به توجه و آگاهى من بر خودش، توجه دائمى داشته باشد و گرسنگى، نور چشمش باشد.

فصل 6

[25] یا أَحْمَدُ! لَوْ ذُقْتَ حَلاوَهَ الجُوعِ وَ الصَّمْتِ وَ الخَلْوَهِ وَ ما وَرِثُوا مِنْها! قالَ: یا رَبِّ! ما میراثُ الجُوعِ؟ قالَ: أَلْحِکْمَهُ، [26] وَ حِفْظُ القَلْبِ، [27] وَ التَّقَرُّبُ إِلَىَّ، [28] وَ الحُزْنُ الدّائِمُ، [29 [وَ خِفَّهُ المَؤُونَهِ بَیْنَ النّاسِ، [30] وَ قوْلُ الحَقِّ، وَ لا یُبالی عاشَ بِیُسْر أمْ بِعُسْر.

اى احمد! کاش شیرینىِ گرسنگى، سکوتِ اندیشمندانه و تنهایى و نتایج آن ها را مى چشیدى! پیامبر عرض کرد: پروردگارا ثمره گرسنگى چیست؟ خداوند فرمود: حکمت، حفظ قلب، تقرّب به من، اندوه همیشگى، سبکبارى، حق گویى و بى پروایى از سخت و آسان زندگى. 

فصل 7

[31] یا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرى بِأَىِّ وَقْتٍ یَتَقَرَّبُ العَبْدُ إِلَىَّ؟ قالَ: لا، یا رَبِّ! قالَ: إِذا کانَ جائِعاً [32] أَوْ ساجِداً.

اى احمد! آیا مى دانى بنده در چه حالى به من نزدیک است؟ پیامبر عرض کرد: پروردگارا! نمى دانم. خداوند فرمود: وقتى که گرسنه یا در سجده است.

فصل 8

[33] یا أَحْمَدُ! عَجِبْتُ مِنْ ثَلاثَهِ عَبید: عَبْدٌ دَخَلَ فِى الصَّلاهِ وَ هُوَ یَعْلَمُ إِلَى مَنْ یَرْفَعُ یَدَیْهِ وَ قُدّامَ مَنْ هُوَ، وَ هُوَ یَنْعَسُ، [34] وَ عَجِبْتُ مِنْ عَبْدٍ لَهُ قُوتُ یَوْم مِنَ الحَشیشِ أَوْ غَیْرِهِ، وَ هُوَ یَهْتَمُّ لِغَدٍ، [35] وَ عَجِبْتُ مِنْ عَبْدٍ لا یَدْری أَنّی راضٍ عَنْهُ أَوْ ساخِطٌ عَلَیْهِ، وَ هُوَ یَضْحَکُ.

اى احمد! از سه بنده در شگفتم: بنده اى که به نماز مى ایستد و مى داند دست به سوى چه کسى دراز کرده و در برابر چه کسى ایستاده است، امّا چرت مى زند و در شگفتم از بنده اى که خوراک روزش از گیاه یا غیر آن فراهم است و در غم روزى فرداست و در شگفتم از بنده اى که نمى داند من از او راضى هستم یا بر او خشمگینم، امّا غافلانه مى خندد.

فصل 9

[36] یا أَحْمَدُ! إنَّ فِى الجَنَّهِ قَصْراً مِنْ لُؤْلُؤَهٍ فَوْقَ لُوْلُؤَهٍ، وَ دُرَّهٍ فَوْقَ دُرَّهٍ، لَیْسَ فیها نَظْمٌ وَ لا وَصْلٌ، فیهَا الخَواصُّ، [37] أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ فى کُلِّ یَوْمٍ سَبْعینَ مَرَّهً، وَ اُکَلِّمُهُمْ کُلَّما نَظَرْتُ إِلَیْهِمْ، وَ أَزیدُ فى مُلْکِهِمْ سَبْعینَ ضِعْفاً. وَ إِذا تَلَذَّذَ أَهْلُ الجَنَّهِ بِالطَّعامِ وَ الشَّرابِ، تَلَذَّذَ اُولَئِکَ بِذِکْری وَ کَلامی وَ حَدیثی. [38] قالَ: یا رَبِّ! ما عَلامَهُ اُولَئِکَ؟ قالَ: مَسْجُونُونَ، قَدْ سَجَنُوا أَلْسِنَتَهُمْ مِنْ فُضُولِ الکَلامِ، وَ بُطُونَهُمْ مِنْ فُضُولِ الطَّعامِ.

اى احمد! در بهشت کاخى از دُرّ و مروارید متراکم، بى هیچ رشته وصل و اتصالى سر برافراشته است که خاصّان درگاه از آن بهره مندند. هر روز، هفتاد بار به ایشان مى نگرم و در هر بار با آن ها گفتگو مى کنم و بر شوکت و جلالشان هفتاد برابر آن چه هست مى افزایم. اگر عیش و خوشى بهشتیان به خوردن و آشامیدن است، کام جویى آنان به یاد من، گفتگو با من و سخنگویى من با ایشان است. پیامبر عرض کرد: پروردگارا! نشانه اینان چیست؟ خداوند فرمود: به بند کشیده شدگانند که زبان را از زیاده گویى، و اندرون را از زیاده خورى باز داشته اند.

فصل 10

[39] یا أَحْمَدُ! إِنَّ المَحَبَّهَ لِلّهِ، هِىَ المَحَبَّهُ لِلْفُقَرآءِ وَ التَّقَرُّبُ إِلَیْهِمْ. [40] قالَ: یا رَبِّ! وَ مَنِ الْفُقَرآءُ؟ قالَ: أَلَّذینَ رَضُوا بِالْقَلیلِ، [41] وَ صَبَرُوا عَلَى الجُوعِ، [42] وَ شَکَرُوا عَلَى الرَّخآءِ، [43] وَ لَمْ یَشْکُوا جُوعَهُمْ وَ لا ظَمَأَهُمْ، [44] وَ لَمْ یَکْذِبُوا بِأَلْسِنَتِهِمْ، [45] وَ لَمْ یَغْضَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ، [46] وَ لَمْ یَغْتَمُّوا عَلَى ما فاتَهُمْ، وَ لَمْ یَفْرَحُوا بِما آتاهُمْ.

اى احمد! محبت به من، در واقع محبت به فقیران و نزدیکى جستن به ایشان است. پیامبر عرض کرد: پروردگارا! فقیران چه کسانى هستند؟ خداوند فرمود: آنان که به اندک زندگى خشنود و بر گرسنگى شکیبایند، در آسایش و نعمت شکرگزارند و بر گرسنگى و تشنگى هرگز شکایت نکنند، دروغ بر زبان جارى نسازند و بر خداى خویش خشم و غضب نگیرند و از آن چه از دستشان مى رود دلگیر نشوند و بر آن چه به کف آورند شادى نکنند. 

فصل 11

[47] یا أَحْمَدُ! مَحَبَّتی مَحَبَّهُ الفُقَرآءِ، فَادْنُ الفُقَرآءَ وَ قَرِّبْ مَجْلِسَهُمْ مِنْکَ، أَدْنُکَ، وَ بَعِّدِ الأَغنِیاءَ وَ بَعِّدْ مَجْلِسَهْم مِنْکَ، فَإِنَّ الفُقَرآءَ أَحِبّآئی.

اى احمد! محبّت من محبّت فقراست، به فقرا نزدیک شو و جایگاهشان را به خود نزدیک ساز تا من به تو نزدیک شوم و از ثروتمندان و دنیاداران دروى کن و جایگاهشان را از خود دور ساز، که همانا فقیران دوستان من هستند.

فصل 12

[48] یا أَحْمَدُ! لا تَتَزَیَّنْ بِلینِ الثِّیابِ، [49] وَ طیبِ الطَّعامِ وَ لینِ الوِطاءِ، [50] فَإِنَّ النَّفْسَ مَأْوَى کُلِّ شَرٍّ، وَ هِىَ رَفیقُ کُلِّ سُوء، تَجُرُّها إِلَى طاعَهِ اللهِ وَ تَجُرُّکَ إِلَى مَعْصِیَتِهِ، وَ تُخالِفُکَ فى طاعَتِهِ وَ تُطیعُکَ فیما یَکْرَهُ، وَ تَطغَى إِذا شَبِعَتْ، وَ تَشْکُو إِذا جاعَتْ، وَ تَغضَبُ إِذَا افْتَقَرَتْ، وَ تَتَکَبَّرُ إِذَا اسْتَغْنَتْ، وَ تَنْسَى إِذا کَبُرتْ، وَ تَغْفَلُ إِذا أَمِنَتْ، وَ هِىَ قَرینَهُ الشَّیْطانِ، وَ مَثَلُ النَّفْسِ کَمَثَلِ النُّعامَهِ، تَأْکُلُ الکَثیرَ وَ إِذا حُمِلَ عَلَیْها لا تَطیرُ، وَ مَثَلُ الدِّفْلَى لَوْنُهُ حَسَنٌ وَطَعْمُهُ مُرٌّ.

اى احمد! از خودآرایى به لباس نرم، لذّت جویى از خوارک خوشگوار و عیش در بستر نرم بپرهیز، همانا نفس، انبار بدى ها و یار و همراه زشتیهاست، تو او را به طاعت خدا مى کشانى و او تو را به معصیت پرورگار وا مى دارد و در اطاعت از پروردگار با تو مخالفت مى کند و در آن چه خدا ناخوش مى دارد در اطاعت توست. چون سیر شد، سر به تجاوز و زیاده طلبى مى گذارد و وقتى گرسنه شد شکایت سر مى دهد، هنگام نادارى و بى چیزى، خشم مى گیرد و اگر احساس بى نیازى کند سرکشى مى نماید. وقتى بزرگى یافت به فراموشى مبتلا مى شود و اگر به آسودگى رسید در غفلت و بى خبرى فرو مى رود، همراه و همدم شیطان است. بارى، مَثَل نفس، مثَل شتر مرغ است; بسیار مى خورد و چون بارى بر دوشش نهند پرواز نمى کند و آن بار را برنمى دارد، و همچون گیاه «دِفْلى» است که خوش منظر ولى بسیار تلخ مى باشد.

فصل 13

[51] یا أَحْمَدُ! أَبْغِضِ الدُّنْیا وَ أَهْلَها، [52] وَ أَحِبَّ الآخِرَهَ وَ أَهْلَها. [53] قالَ: یا رَبِّ! وَ مَنْ أَهْلُ الدُّنْیا؟ وَ مَن أَهْلُ الآخِرَهِ؟ قالَ: أَهْلُ الدُّنْیا: مَنْ کَثُرَ أَکْلُهُ وَ ضِحْکُهُ وَ نَوْمُهُ [54] وَ غَضَبُهُ، [55] قَلیلُ الرِّضـا، لا یَعْتَذِرُ إِلَى مَنْ أَساءَ إِلَیْهِ، وَ لا یَقْبَلُ عُذْرَ مَنِ اعْتَذَرَ اِلَیْهِ، [56] کَسْلانٌ عِنْدَ الطّاعَهِ، [57] شُجاعٌ عِنْدَ المَعْصِیَهِ، [58] أَمَلُهُ بَعیدٌ، وَأَجَلُهُ قَریبٌ؛ [59] لا یُحاسِبُ نَفْسَهُ، [60] قَلیلُ التَّفَقُّهِ، [61] کَثیرُ الکَلامِ، [62] قَلیلُ الخَوْفِ، [63] کَثیرُ الفَرَحِ عِنْدَ الطَّعامِ. [64] وَ إِنَّ أَهْلَ الدُّنْیا لا یَشْکُرُونَ عِنْدَ الرَّخآءِ، وَ لا یَصْبِرُونَ عِنْدَ البَلاءِ، [65] کَثیرُ النّاسِ عِنْدَهُم قَلیلٌ، [66] یَحْمَدُونَ أَنْفُسَهُمْ بِما لا یَفْعَلُونَ، وَ یَدَّعُونَ بِما لَیْسَ لَهُمْ، [67] وَ یَذْکُرُونَ مَساوِىَ النّاسِ.

اى احمد! دنیا و اهلش را ناخوش دار و آخرت و اهلش را دوست بدار. پیامبرعرض کرد: پروردگارا، اهل دنیا و اهل آخرت چه کسانى هستند؟ خداوند فرمود:اهل دنیا کسانى هستند که خوراک، خنده، خواب و خشمشان بسیار; اما رضا و خوشنودیشان اندک است. از کار بد خویش عذر خواهى نمى کنند و عذر پوزش خواهان را نمى پذیرند، به وقت طاعت و فرمانبرى تنبل و در هنگامه گناه، جسور و گستاخند. آرزوهاى طولانى و دست نیافتنى دارند. در حالى که مرگشان نزدیک است، نفس خود را به حساب نمى کشند در دین، کوتاه فهم و کم اندیشند. پرگو هستند و از خدا و آخرت ترس کمى دارند و با دیدن و خوردن خوراکیها بسیار شادمانى مى کنند. اهل دنیا در نعمت و آسایش ناسپاس و در بلا و مصیبت، بى طاقتند، کارهاى خوب و زیاد مردم نزد آنان بى ارزش و اندک است، به واسطه آن چه نکرده اند خود را مى ستایند و ادعاى بیش از حد و انتظار مدح و ستایشى دارند که شایسته اش نیستند و همواره به برشمردن و یادآورى عیبهاى مردم مشغولند.

فصل 14

[68] یا أَحْمَدُ! إِنَّ عَیْبَ أَهْلِ الدُّنْیا کَثیرٌ، [69] فیهِمُ الجَهْلُ وَ الحُمْقُ، [70] لا یَتَواضَعُونَ لِمَنْ یَتَعَلَّمُونَ مِنْهُ. وَ هُمْ عِنْدَ أَنْفُسِهِمْ عُقَلاءُ، وِ عِنْدَ العارِفینَ حَمْقَى.

اى احمد! عیبهاى اهل دنیا و دنیازدگان بسیار است. نادانى و نفهمى وجودشان را فراگرفته و در برابر طالبان علم و حکمت، فروتنى و احترامى ندارند. خود را عاقل مى پندارند در حالى که در نظر عارفان، احمقانى بیش نیستند.

فصل 15

[71] یا أَحْمَدُ! إِنَّ أَهْلَ الآخِرَهِ رَقیقَهٌ وُجُوهُهُمْ، [72] کَثیرٌ حَیاؤُهُمْ، [73] قَلیلٌ حُمْقُهُمْ، [74] کَثیرٌ نَفْعُهُمْ، [75] قَلیلٌ مَکْرُهُمْ، [76] أَلنّاسُ مِنْهُمْ فى راحَهٍ، وَ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فى تَعَبٍ،[77] کَلامُهُمْ مَوْزُونٌ، [78] مُحاسِبینَ لِأَنْفُسِهِمْ مُتْعِبینَ لَها، [79] تَنامُ أَعْیُنُهُمْ وَ لا تَنامُ قُلُوبُهُمْ، [80] أَعْیُنُهُمْ باکِیَهٌ، [81] وَ قُلُوبُهُمْ ذاکِرَهٌ؛ وَ إِذا کُتِبَ النّاسُ مِنَ الغافِلینَ، کُتِبُوا مِنَ الذّاکِرینَ، [82] فی أَوَّلِ النِّعْمَهِ یَحْمَدُونَ، وَ فى آخِرِها یَشْکُرُونَ، [83] دُعاؤُهُهْم عِنْدَ اللهِ مَرْفُوعٌ، وَ کَلامُهُمْ عِنْدَهُ مَسْمُوعٌ، تَفْرَحُ بِهِمُ المَلائِکَهُ، یَدُورُ دُعاؤُهُم تَحْتَ الحُجُبِ، یُحِبُّ الرَّبُّ أَنْ یَسْمَعَ کَلامَهُمْ، کَما تُحِبُّ الوالِدَهُ وَلَدَها؛[84] لا یَشْغَلُهُمْ عَنِ اللهِ شَىْءٌ طَرْفَهَ عَیْنٍ،[85] وَ لا یُریدُونَ کَثْرَهَ الطَّعامِ وَ لا کَثْرَهَ الکَلامِ وَ لا کَثْرَهَ اللِّباسِ؛ [86] أَلنّاسُ عِنْدَهُمْ مَوْتى، وَ اللهُ عِنْدَهُمْ حَىٌّ کَریمٌ لا یَمُوتُ؛ [87] یَدْعُونَ المُدْبِرینَ کَرَماً، وَ یَزیدُونَ المُقْبِلینَ تَلَطُّفاً؛[88] قَدْ صارَتِ الدُّنْیا وَ الآخِرَهُ عِنْدَهُمْ واحِدَهً؛ [89] یَمُوتُ النّاسُ مَرَّهً، وَ یَمُوتُ أَحَدُهُمْ فى کُلِّ یَوْمٍ سَبْعینَ مَرَّهً مِنْ مُجاهَدَهِ أَنْفُسِهِمْ [90] وَ هواهُمْ [91] وَ الشَّیْطانِ الَّذى یَجْری فى عُرُوقِهِمْ؛ [92] لَوْ تَحَرَّکَتْ ریحٌ لَزَعْزَعَتْهُ، وَ إِنْ قامَ بَیْنَ یَدَىَّ فَکَأَنَّهُ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ، [93] لا أَرَى فی قَلْبِهِ شُغْلاً بِمَخْلُوقٍ. [94] فَوَعِزَّتی وَ جَلالی، لَأُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً، [95] حَتَّى إِذا فارَقَ رُوحُهُ جَسَدَهُ، لا اُسَلِّطُ عَلَیْهِ مَلَکَ المَوْتِ، وَ لا یَلی قَبْضَ رُوحِهِ غَیْری، [96] وَ لَأَفْتَحَنَّ لِرُوحِهِ أَبْوابَ السَّماءِ کُلَّها، وَ لَأَرْفَعَنَّ الحُجُبَ کُلَّها دُونی، [97] وَ لَآمُرَنَّ الجِنانَ فَلْتَزَیَّنَنَّ، وَ الحُورَ العینَ فَلْتُشْرِقَنَّ، وَ المَلائِکَهَ فَلْتُصْلِبَنَّ، وَ الأَشْجارَ فَلْتُثْمِرَنَّ، وَ ثِمارَ الجَنَّهِ فَتَدَلَّیَنَّ، وَ لَآمُرَنَّ ریحاً مِنَ الرِّیاحِ الَّتی تَحْتَ العَرْشِ فَلْتَحْمِلَنَّ جبالاً مِنَ الکافُورِ وَ المِسْکِ الأَذْفَرِ فَلْتَضْرَمَنَّ وَقوداً مِنْ غَیْرِ نارٍ فَلْتَدْخُنَنَّ؛ [98] وَ لا یَکُونُ بَیْنی وَ بَیْنَ رُوحِهِ سَتْرٌ، وَ أَقُولُ لَهُ عِنْدَ قَبْضِ رُوحِهِ: مَرْحَباً وَ أَهْلاً بِقُدُومِکَ عَلَىَّ! أَسْعِدْ بِالکَرامَهِ وَ البُشْرَى بِالرَّحْمَهِ وَ الرِّضْوانِ وَ جَنّاتٍ لَهُمْ فیها نَعیمٌ مُقیمٌ خالِدینَ فیها أَبَداً، إِنَّ اللهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ. [99] فَلَوْ رَأَیْتَ المَلائِکَهَ کَیْفَ یَأْخُذُها واحِدٌ وَ یُعْطیهَا الآخَرَ!

اى احمد! اهل آخرت نرم دلانى هستند با حیاى بسیار، نافهمى شان اندک و سودشان سرشار است. حیله گرى و فریبکارى شان ناچیز است. مردم از ناحیه ایشان آسوده اند و خود از ناحیه مردم در رنج و زحمتند. سخنشان نیکو و سنجیده است. نفس خویش را به محاسبه مى کشند و آن را در رنج و سختى مى افکنند. چشمانشان را خواب فرا مى گیرد امّا دل هایشان هرگز به خواب نرود. با چشمانى اشکبار یاد خدا را در دل زنده مى دارند، آن گاه که نام مردم در زمره بى خبران نوشته شود نام اینان در دفتر ذاکران و هشیاران ثبت مى شود. در آغاز نعمت، خدا را مى ستایند و در پایانش سپاسگزار او هستند. دعا و درخواستشان در پیشگاه خدا بلند و مستجاب و سخنشان پذیرفته است. فرشتگان از ایشان خوشنودند، دعا و زمزمه شان قبل از درنوردیدن حجابها و رسیدن به استجابت، زیر حجابهاى نورى در حرکت است و خداوند شنیدن سخنشان را دوست دارد، آن گونه که مادر فرزندش را. هیچ چیز ـ حتى به قدر چشم بر هم زدنى ـ ایشان را از خدا غافل نکرده و هرگز قصد زیاده خورى و زیاده گویى و زیاده خواهى در پوشش و لباس ندارند. مردم در نظرمؤثر بودن در مقدرات ـ همچون مردگانند و خداوند زنده جاوید و کریم بزرگ است. فراریان از حق را به کرم و بزرگى، دستگیرند و روى آورندگان به او را به لطف و خوشرویى پذیرا. دنیا و آخرت از نظر آن ها یکى است. مردم در زندگى یکبار مى میرند اما ایشان از شدت و کثرت مجاهده با نفس و هواپرستى و شیطانى که در تمام وجودشان جارى است، روزى هفتاد بار مى میرند. از شدت ضعف و لاغرى، نسیمى ایشان را مى لرزاند امّا چون یکى از آنان در پیشگاه من به نماز و نیاز مى ایستد گویى، بنیانى محکم و استوار است، در قلبش هیچ وابستگى و تعلقى به مخلوق نمى یابم. به عزّت و جلالم سوگند او را به حیات طیّبه زنده بدارم و آن گاه که زمان جدایى روح از جسمش فرا رسد، فرشته مرگ را بر او مسلط نکنم و جز خودم کسى عهده دار گرفتن جانش نباشد، تمام درهاى آسمان را به روى روحش بگشایم و همه حجابهایى را که بین او و من است، از میان بردارم، دستور مى دهم که بهشت ها خود آرایى کنند، حورالعین از هر جانب بر او وارد شوند و فرشتگان به خدمت ایستند و درختان میوه دهند و میوه هاى بهشت براى عرضه به او نزدیک گردند، نسیمى از نسیم هاى تحت عرش را فرمان مى دهم که کوه هایى از کافور و مشک خوشبو را بردارند تا سوختى از غیر آتش دراندازند و اطرافش را از آن آکنده سازند، بین من و روح او پوشش و مانعى نباشد و هنگام گرفتن جانش او را مخاطب قرار داده و مى گویم: خوش آمدى و با آمدنت صفا آوردى! با این بزرگداشت چه سعادتى نصیب اوست و مژده به رحمت و رضوان و بهشتهایى که در آن ها نعمتهاى جاوید و ابدى است و اجر بزرگ و بى پایان در نزد خداست، اى کاش مى دیدى فرشتگان را، که چگونه او را مى گیرند و دست به دست مى گردانند.

فصل 16

[100] یا أَحْمَدُ! إِنَّ أَهْلَ الآخِرَهِ لا یَهْنَأُهُمُ الطَّعامُ مُنْذُ عَرَفُوا رَبَّهُمْ، وَلا تَشْغَلُهُمْ مُصیبَهٌ مُنْذُ عَرَفُوا سَیِّئاتِهِمْ، یَبْکُونَ عَلى خَطایاهُمْ، وَیُتْعِبُونَ أَنْفُسَهُمْ وَلا یُریحُونَها. [101] إِنَّ راحَهَ أَهْلِ الآخِرَهِ فِى المَوْتِ، وَالآخِرَهُ مُسْتَراحُ العارِفینَ; [102] مُونِسُهُمْ دُمُوعُهُمُ الَّتی تَفیضُ عَلى خُدُودِهِمْ، [103] وَجُلُوسُهُمْ مَعَ المَلائِکَهِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلى أَیْمانِهِمْ وَشَمآئِلِهِمْ، [104] وَمُناجاتُهُمْ مَعَ الجَلیلِ الَّذی فَوْقَ عَرْشِهِمْ. [105]  إِنَّ أَهْلَ الآخِرَهِ قُلُوبُهُمْ فى أَجْوافِهِمْ قَدْ قَرَحَتْ، یَقُولُونَ: مَتى نَسْتَریحُ مِنْ دارِالفَنآءِ إِلى دارِ البَقآءِ؟

اى احمد! اهل آخرت از زمانى که پروردگارشان را شناخته اند، خوراک در کامشان گوارایى نداشته و از هنگامى که به خطاهایشان پى برده اند، نگران هیچ مصیبتى نبوده اند، بر اشتباهات خویش مى گریند و نفس خود را به مشقّت انداخته و نمى آسایند. آسودگى اهل آخرت در مرگ است و آخرت، آسایشگاه عارفان است. همدمشان اشک هایى است که برگونه هایشان جارى است و همنشینانشان فرشتگانى هستند که در اطرافشان در حرکتند و راز و نیازشان با پروردگارشان است که برتر از هر چیز و مسلّط بر علم و قدرت آن هاست. دل هاى اهل آخرت در سینه هاشان مجروح فراق است، مى گویند: کى از این سراى فانى آسوده شده و به سراى باقى خواهیم رفت؟

فصل 17

[106]  یا أَحْمَدُ! هَلْ تَعْرِفُ ما لِلزّاهِدینَ عِنْدی؟ قالَ: لا، یا رَبِّ! قالَ: یُبْعَثُ الخَلْقُ وَیُناقَشُونَ الحِسابَ، وَهُمْ مِنْ ذلِکَ آمِنُونَ.  [107]  إِنَّ أَدْنى ما اُعْطِى الزّاهِدینَ فِى الآخِرَهِ، أَنْ اُعْطِیَهُمْ مَفاتیحَ الجِنانِ کُلَّها، حَتّى یَفْتَحُوا أَىَّ باب شاؤُوا،  [108] وَلا أَحْجُبُ عَنْهُمْ وَجْهى، وَلاَُنْعِمُهُمْ بِأَلْوانِ التَّلَذُّذِ مِنْ کَلامی، وَلاَُجْلِسَنَّهُمْ  [خ ل: لاَُمَتِّعَنَّهُمْ] فى مَقْعَدِ صِدْق، فَاُذَکِّرُهُمْ ما صَنَعُوا وَتَعِبُوا فى دارِ الدُّنْیا،  [110] وَاَفْتَحُ لَهُمْ أَرْبَعَهَ أَبْواب: بَابٌ تَدْخُلُ عَلَیْهِمُ الهَدایـا مِنْهُ بُکْرَهً وَعَشِیّاً مِنْ عِنْدی;  [111] وَبابٌ یَنْظُرُونَ مِنْهُ إِلَىَّ کَیْفَ شاؤُوا بِلا صُعُوبَه; وَبابٌ یَطَّلِعُونَ مِنْهُ إِلَى النّارِ، فَیَنْظُرُونَ إِلَى الظّالِمینَ کَیْفَ یُعَذَّبُونَ;  [112] وَبابٌ تَدْخُلُ عَلَیْهِمْ مِنْهُ الوَصائِفُ وَالحُورُ العینُ.  [113] قالَ: یا رَبِّ! مَنْ هؤُلاءِ الزّاهِدُونَ الَّذینَ وَصَفْتَهُمْ؟ قالَ: أَلزّاهِدُ هُوَ الَّذی لَیْسَ لَهُ بَیْتٌ یَخْرَبُ، فَیَغْتَمَّ لِخَرابِهِ، وَ لا لَهُ وَلَدٌ یَمُوتُ، فَیَحْزَنَ لِمَوْتِهِ، وَلا لَهُ شَىْءٌ یَذْهَبُ، فَیَحْزَنَ لِذَهابِهِ، وَلا یَعْرِفُهُ إِنْسانٌ، فَیَشْغَلَهُ عَنِ اللهِ طَرْفَهَ عَیْن، وَلا لَهُ فَضْلُ طَعام، فَیُسْئَلَ عَنْهُ، وَلا لَهُ ثَوْبٌ لَیِّنٌ.

اى احمد! آیا مى دانى مقام زاهدان نسبت به دنیا و اندوخته آن ها نزد من چیست؟ پیامبر عرض کرد: نه! پروردگارا; نمى دانم. خداوند فرمود: مردم برانگیخته مى شوند و گرفتار حسابند; امّا زاهدان از حساب درامانند. کمترین چیزى که به آن ها مى دهم، کلید همه بهشت ها است تا هر درى را بخواهند، بگشایند و بر روى خود از ایشان پرده نپوشم، به اقسام لذت ها همچون هم کلامى و همنشینى با خودم در مقعد صدق، بهره مندشان سازم و با آنان از کارها و زحمات دنیایشان یاد کنم و چهار در به روى آن ها بگشایم: درى که هر صبح و شام هدایایى از نزد من بر آن ها وارد شود. درى که هرگاه بخواهند، بى هیچ سختى از آن در مرا بنگرند. درى که از آن بر آتش و احوال دوزخیان و عذاب و شکنجه آن ها آگاهى یابند و درى که کنیزکان و حوریان از آن در بر ایشان داخل شوند. پیامبر عرض کرد: پروردگارا! این زاهدانى که وصفشان فرمودى کیانند؟ خداوند فرمود: زاهد کسى است که نه خانه اى دارد که خراب شود و اندوه ویرانى خانه، او را فرا گیرد ـ نه ـ دلبستگى به ـ فرزندى دارد که اگر مرد، مرگش او را غمناک کند، نه چیزى از مال دنیا دارد که از دست رفتنش او را اندوهگین سازد، کسى را نمى شناسد که آن کس چشم بر هم زدنى او را از خدا به خود مشغول کند، خوراک زائدى ندارد که مورد بازخواست واقع شود و مالک لباس نرم و تن آسایى نیست.

فصل 18

[114] یا أَحْمَدُ! وُجُوهُ الزّاهِدینَ مُصْفَرَّهٌ مِنْ تَعَبِ اللَّیْلِ  [115]  وَ صَوْمِ النَّهارِ،  [116] وَأَلْسِنَتُهُمْ کِلالٌ مِنْ ذِکْرِ اللهِ تَعالى،  [117] قُلُوبُهُمْ فى صُدُورِهِمْ مَطْعُونَهٌ مِنْ کَثْرَهِ ما یُخالِفُونَ أَهْوآئَهُمْ;  [118]  قَدْ ضَمَّرُوا أَنْفُسَهُمْ مِنْ کَثْرَهِ صَمْتِهِمْ;  [119] قَدْ أَعْطَوُا المَجْهُودَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ لا مِنْ خَوْفِ نار، وَلا مِنْ شَوْق إِلَى الجَنَّهِ  [شَوْقِ جَنَّه] وَلِکنْ یَنْظُرُونَ فى مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَالأَرْضِ، کَما یَنْظُرُونَ إِلى مَنْ فَوْقَها، فَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللهَ سُبْحانَهُ أَهْلٌ لِلْعِبادَهِ.

اى احمد! زاهدان از رنج و بیدارى شب و روزه روز، زرد روى و رنگ پریده اند، زبانشان از غیر یاد خدا بسته و دل هاشان در سینه، از شدت مخالفت با نفس، زخم خورده است. از شدت سکوت اندیشمندانه در خود فرو رفته و افکارشان از دیگران پنهان مانده است. تلاش و مجاهده بسیارى دارند که نه از ترس آتش و نه به اشتیاق بهشت است، لکن به ملکوت آسمانها و زمین و پروردگار آسمان ها و زمین چشم دارند و دریافته اند که خداى سبحان است که شایسته عبادت است.

فصل 19

[120]  قالَ النَّبِىُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ: هَلْ یُعْطى فى اُمَّتی مِثْلُ هَذا؟ قالَ: یا أحْمَدُ! هذِهِ دَرَجَهُ الأَنْبِیآءِ وَالصِّدّیقینَ مِنْ اُمَّتِکَ وَاُمَّهِ غَیْرِکَ وَأَقْوام مِنَ الشُّهَدآءِ.[121]  قالَ: یا رَبِّ! أَىُّ الزُهّادِ أَکْثَرُ؟ أَزُهّادُ اُمَّتى أَمْ بَنی إِسْرائیلَ؟ قالَ: إِنَّ زُهّادَ بَنی إِسْرائیلَ فی زُهّادِ اُمَّتِکَ، کَشَعْرَه سَوْدآءَ فی بَقَرَه بَیْضآءَ. فَقالَ: یا رَبِّ! وَکَیْفَ ذلِکَ، وَعَدَدُ بنى إِسْرائیلَ أَکْثَرُ؟ قال: لاَِ نَّهُم شَکُّوا بَعْدَ الیَقینِ، وَجَحَدُوا بَعْدَ الاِْقْرارِ. [122] قالَ النَّبِىُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: فَحَمَدْتُ اللهَ کَثیراً، وَشَکَرْتُهُ، وَدَعَوْتُ لَهُمْ بِالحِفْظِ وَالرَّحْمَهِ وَسآئِرِ الخَیْراتِ، وَقُلْتُ: أَللّهُمَّ! احْفَظْهُمْ، وَارْحَمْهُمْ، وَاحْفَظْ عَلَیْهِمْ دینَهُمُ الَّذِى ارْتَضَیْتَ لَهُمْ. [123] أَللّهُمَّ! ارْزُقْهُمْ إیمانَ المُؤْمِنینَ، الَّذی لَیْسَ بَعْدَهُ شَکٌّ، [124] وَ وَرَعاً لَیْسَ بَعْدَهُ رَغبَهٌ، [125] وَخَوْفاً لَیْسَ بَعْدَهُ غَفْلَهٌ، [126] وَعِلْماً لَیْسَ بَعْدَهُ جَهْلٌ، [127] وَعَقْلاً لَیْسَ بَعْدَهُ حُمْقٌ، [128] وَقُرباً لَیْسَ بَعْدَهُ بُعْدٌ، [129] وَخُشُوعاً لَیْسَ بَعْدَهُ قَساوَهٌ، [130] وَذِکْراً لَیْسَ بَعْدَهُ نِسْیانٌ، [131]  وَکَرَماً لَیْسَ بَعْدَهُ هَوانٌ، [132] وَصَبْراً لَیْسَ بَعْدَهُ ضَجَرٌ، [133] وَحِلْماً لَیْسَ بَعْدَهُ عَجَلَهٌ; [134] وَامْلاَْ قُلُوبَهُمْ حَیآءً مِنْکَ حَتّى یَسْتَحْیُوا مِنْکَ کُلَّ وَقْت، [135] وَبَصِّرْهُمْ بِآفاتِ الدُّنْیا [136] وَآفاتِ أَنْفُسِهِمْ وَوَساوِسِ الشَّیْطانِ; فَإِنَّکَ تَعْلَمُ ما فى نَفْسى، وَأنْتَ عَـلاّمُ الغُیُوبِ.

پیامبر عرض کرد: آیا چنین چیزهایى به کسى از امت من داده خواهد شد؟ خداوند فرمود: اى احمد! این درجه پیامبران و صدّیقان از امت تو و امت هاى دیگر و گروهى از شهداست. پیامبر عرض کرد: پروردگارا! زاهدان کدام امت بیشترند؟ امت من یا بنى اسرائیل؟ پروردگار فرمود: زاهدان بنى اسرائیل در میان زاهدان امت تو همچون موى سیاهى بر پیکر گاو سفید است. پیامبر عرض کرد: پروردگارا! دلیل آن چیست در حالى که تعداد بنى اسرائیل از امت من بیشتر است؟ خداوند فرمود: علت این است که آن ها بعد از یقین شک کردند و بعد از اقرار، به انکار رو آوردند. پیامبرـ صلّى الله علیهوآلهوسلّم ـ  فرمود: خدا را ستایش و سپاس بسیار نمودم و براى حفظ زاهدان امّتم و نزول خیر و رحمت بر آنان دعا کردم و عرض کردم: پروردگارا! آن ها را حفظ کن و بر آنان رحمت آور و دینى را که بر ایشان مى پسندى بر ایشان نگه دار. پروردگارا! ایمان مؤمنان را به آنان روزى فرما، ایمانى که شکى در آن راه نداشته باشد. پارسایى و ورعى به آن ها عنایت کن که بعد از آن میل و رغبتى به دنیا نداشته باشند. ترسى روزیشان کن که بعد از آن به غفلت فرو نروند. دانشى نصیبشان فرما که نادانى در آن راه نداشته باشد و عقلى به آنان عطا فرما که نافهمىاز آن دور باشد و قربى که از بُعد و دورى در امان باشد. فروتنى و خشوعى کرامتشان کن که قساوت و تیره دلى به آنان رو نیاورد و ذکر و یاد خویش را بر آنان مسلط فرما آن چنان که فراموشى از آن ها گریزان باشد. بزرگوارى و کرامتى روزیشان کن که خفّت و خوارى به آنان راه نیابد و صبر و استقامتى که دلتنگى و کم حوصلگى به دنبال آن نیست و مجروح و زخمى است. از شدت سکوت اندیشمندانه، در خود فرو رفته اند و افکارشان از دیگران پنهان مانده است. تلاش و مجاهده بسیار دارند; اما نه از ترس آتش و نه به اشتیاق بهشت، بلکه به ملکوت آسمان ها و زمین چشم دوخته اند، آن چنان که به آن که بس والاتر از آسمان و زمین است نظر دارند و دریافته اند که تنها خداى سبحان شایسته عبادت است. بردبارى و حلمى که پس از آن به شتابزدگى دچار نشوند. دل هاشان را آنچنان از حیا پر کن که در هر حال از تو شرم داشته باشند. آنان را به آفات دنیا، نفس خودشان و وسوسه هاى شیطان، بینا و آگاه ساز. پروردگارا همانا تو مى دانى در درون من چه مى گذرد و تو داننده مطلق پنهانى ها هستى.

فصل 20

[137]  ثُمَّ قالَ: یا أَحْمَدُ! عَلَیْکَ بِالوَرَعِ! فَإِنَّ الوَرَعَ رَأْسُ الدّینِ وَ وَسَطُ الدّینِ وَآخِرُ الدّینِ، إِنَّ الوَرَعَ یُقَرِّبُ إِلَى اللهِ تَعالى.

بعد از آن خداوند فرمود: اى احمد! ورع و پارسایى را پاس دار که پارسایى، سر و پیکره و و انتهاى دین است و وسیله نزدیکى به خداوند متعال است.

فصل 21

[138]  یا أَحْمَدُ! إِنَّ الوَرَعَ زَیْنُ المُؤْمِنِ وَعِمادُ الدّینِ، وَإِنَّ الوَرَعَ مَثَلُهُ کَمَثَلِ السَّفینَهِ، کَما أَنَّ فِى البَحْرِ لا یَنْجُو إِلاّ مَنْ کانَ فیها، کَذلِکَ لا یَنْجُو الزّاهِدُ مِنَ الدُّنْیا إِلاّ بِالْوَرَعِ.

اى احمد! پارسایى زینت مؤمنان و تکیه گاه دین است، و مَثل آن مَثل کشتى است، همان طور که از خطر دریا جز آن کس که درون کشتى است نجات نیابد; زاهد نیز در این دنیا جز از راه پارسایى نجات نمى یابد.

فصل 22

[139]  یا أَحْمَدُ! إِنَّ الوَرَعَ یَفْتَحُ عَلَى الْعَبْدِ أَبْوابَ العِبادَهِ [خ ل: أَبْوابَ السَّمآءِ کَما یُفْتَحُ لِلْمَلائِکَهِ] ، فَیُکْرَمُ بِهِ الْعَبْدُ عِنْدَ الخَلْقِ، [140] وَیَصِلُ بِهِ إِلَى اللهِ ـ عزّوجلّ ـ .

اى احمد! پارسایى درهاى عبادت را به روى بنده مى گشاید، (درهاى آسمان را مى گشاید، هم چنان که به روى فرشتگان گشوده مى شود.) و او بدین سبب، هم در نزد خلق، مکرّم و گرامى خواهد بود و هم به خداوند متعال مى پیوندد.

فصل 23

[141]  یا أَحْمَدُ! ما عَرَفَنی عَبْدٌ إِلاّ خَشَعَ لی، [142]  وَما خَشَعَ لی عَبْدٌ إِلاّ خَشَعَ لَهُ کُلُّ شَىْء.

اى احمد! هیچ بنده اى مرا نشناخت مگر این که در برابر من فروتن و خاشع شد و هیچ بنده اى در برابر من چنین نشد مگر این که همه چیز در برابرش خاضع و خاشع گشت.

فصل 24

[143]  یا أَحْمَدُ! عَلَیْکَ بِالصَّمْتِ! فَإِنَّ أَعْمَرَ القُلُوبِ قُلُوبُ الصّالِحینَ وَالصّامِتینَ، وَإِنَّ أَخْرَبَ القُلُوبِ قُلُوبُ المُتَکَلِّمینَ بِما لا یَعْنیهِمْ.

اى احمد! سکوت اندیشمندانه را پاس دار. همانا آبادترین دل ها، دل هاى صالحان و ساکتان است و ویرانترین دل ها، دل هاى پرگویان بیهوده گوست.

فصل 25

[144]  یا أَحْمَدُ! إِنَّ العِبادَهَ عَشْرَهُ أَجْزآء: [145] تِسْعَهٌ مِنْها طَلَبُ الحَلالِ; [146] فَإِذا طَیَّبْتَ مَطْعَمَکَ وَمَشْرَبَکَ، فَأنْتَ فى حِفْظی وَکَنَفی. [147]  قالَ: یا رَبِّ! ما أَوَّلُ العِبادَهِ؟ قالَ: یا أَحْمَدُ! أَوَّلُ العِبادَهِ، أَلصَّمْتُ وَالصَّوْمُ. قالَ: هَلْ تَعْلَمُ ـ یا أَحْمَدُ! ـ ما میراثُ الصَّوْمِ؟ قالَ: لا، یا رَبِّ! قالَ: میراثُ الصَّوْمِ قِلَّهُ الأَکْلِ وَقِلَّهُ الکَلامِ. [148] وَالْعِبادَهُ الثّانِیَهُ، أَلصَّمْتُ، وَالصَّمْتُ یُورِثُ الحِکْمَهَ، وَتُورِثُ الحِکْمَهُ المَعْرِفَهَ، [149] وَتُورِثُ المَعْرِفَهُ الیَقینَ; [150] فَإِذَا اسْتَیْقَنَ العَبْدُ لا یُبالى کَیْفَ أَصْبَحَ; بِعُسْر أَمْ بِیُسْر; فَهذا مَقامُ الرّاضینَ. [151] فَمَنْ عَمِلَ بِرِضاىْ، اُلْزِمْهُ ثَلاثَ خِصال: [152] اُعَرِّفْهُ شُکْراً لا یُخالِطُهُ الجَهْلُ; [153]  وَذِکْراً لا یُخالِطُهُ النِّسْیانُ، [154]  وَمَحبَّهً لا یُؤْثِرُ عَلى مَحَبَّتى حُبَّ المَخْلُوقینَ; فَإِذا أَحَبَّنى،أَحْبَبْتُهُ وَحَبَّبْتُهُ إِلى خَلْقی، [155] وَأَفْتَحُ عَیْنَ قَلْبِهِ إِلى جَلالی وَعَظَمَتی، [156] فَلا اُخْفی عَلَیْهِ عِلْمَ خآصَّهِ خَلْقی، [157] فَاُناجیهِ فی ظُلَمِ اللَّیْلِ وَنُورِ النَّهارِ، حَتّى یَنْقَطِعَ حَدیثُهُ مَعَ المَخْلُوقینَ وَمُجالَسَتُهُ مَعَهُمْ، [158] وَاُسْمِعُهُ کَلامی [159] وَکَلامَ مَلائِکَتى، [160] وَاُعَرِّفُهُ سِرِّىَ الَّذی سَتَرْتُهُ عَنْ خَلْقى، [161] وَاُلْبِسُهُ الحَیآءَ حَتّى یَسْتَحْیِىَ مِنْهُ الخَلْقُ کَلُّهُمْ، [162] وَیَمْشِى عَلَى الأَرْضِ مَغْفُوراً لَهُ، [163] وَأَجْعَلُ قَلْبَهُ واعِیاً وَبَصیراً [خ ل: قَلْبَهُ وِعآءَ مَعْرِفَتى، و خ ل: وِعآءَ أَسْراری] ، [164] وَلا اُخْفی عَلَیْهِ شَیْئاً مِنْ جَنَّه وَلا نار، [165] وَاُعَرِّفُهُ ما یَمُرُّ عَلَى النّاسِ یَوْمَ القِیامَهِ مِنَ الهَوْلِ وَالشِّدَّهِ، [166]  وَما أُحاسِبُ بِهِ الأَغْنِیآءَ وَالفُقَرآءَ، وَالجُهّالَ وَالعُلَمآءَ. [167] وَاُنَوِّرُ لَهُ فى قَبْرِهِ، وَاُنْزِلُ عَلَیْه مُنْکراً وَنَکیراً حَتّى یَسْأَلاهُ وَیُبَشِّراهُ، وَلا یَرى غَمْرَهَ المَوْتِ وَظُلْمَهَ القَبْرِ وَاللَّحْدِ [168]  وَهَوْلَ المُطَّلَعِ، [169] ثُمَّ لا أَنْصِبُ لَهُ میزانَهُ، [170] وَلا أَنْشُرُ لَهُ دیوانَهُ، ثُمَّ أَضَعُ کِتابَهُ فی یَمینِهِ فَیَقْرَؤُهُ مَنْشُوراً، [171] ثُمُّ لا أَجْعَلُ بَیْنی وَبَیْنَهُ تَرْجُماناً، ثُمّ أَرْفَعُهُ إِلَىَّ، فَیَنْکُبُ مَرَّهً وَیَقُومُ مَرَّهً، وَیَقْعُدُ مَرَّهً وَیَسْکُنُ مَرَّهً، [172] ثُمَّ یَجُوزُ عَلَى الصِّراطِ، [173] ثُمّ یُقَرَّبُ له جَهَنَّمُ، ثُمَّ تُزَیَّنُ لَهُ الجَنَّهُ، وَجِئَ بِالنَّبِیّینَ وَالشُّهَدآءِ وَیَتَعَلَّقُ المَظْلُومینَ [ظ: المَظْلُومُونَ] بِالظّالِمینَ، وَیُوضَعُ الکُرْسِىُّ لِفَصْلِ القَضآءِ، وَیَقُولُ کُلُّ إِنْسان لِخَصْمِهِ: بَیْنی وَبَیْنَکَ، أَلْحَکَمُ العَدْلُ الَّذى لا یَجُورُ، [174] ثُمَّ أَرْفَعُ الحُجُبَ بَیْنی وَبَیْنَهُ، فَاُنْعِمُهُ بِکَلامی، وَاُلَذِّذُهُ بِالنَّظَرِ إِلَىَّ. [175] فَمَنْ کانَ فِعْلُهُ فِى الدُّنْیا هکَذا، کَیْفَ یَکُونُ رَغْبَتُهُ فِى الدُّنْیا؟ وَکَیْفَ یَکُونُ حُبُّهُ لِلدُّنْیا؟ وَهُوَ یَعْلَمُ أَنَّ کُلَّ حَىٍّ فیها یَمُوتُ، وَأَنَا الحَىُّ الَّذی لا أَمُوتُ. [176] وَلاََجْعَلَنَّ مُلْکَ هذَا العَبْدِ فَوْقَ مُلْکِ المُلُوکِ، حَتْى یَتَضَعْضَعَ لَهُ کُلُّ مَلِک، وَیَهابَهُ کُلُّ سُلْطان جآئِر وَجَبّار عَنید، وَیَتَمَسَّحَ بِهِ کُلُّ سَبُع ضآرٍّ، [177] وَلاَُشَوِّقَنَّ إِلَیْهِ الجَنَّهَ وَما فیهـا، [178] وَلاََسْتَغْرِقَنَّ عَقْلَهُ بِمَعْرِفَتی وَلاََقُومَنَّ لَهُ مَقامَ عَقْلِهِ. [179]  ثُمَّ لاَُهَوِّنَنَّ عَلَیْهِ المَوْتَ وَسَکَراتِهِ وَمَرارَتَهُ وَفَزَعَهُ، حَتّى یُساقَ إِلَى الجَنَّهِ سَوْقاً; فَإِذا اُنْزِلَ بِهِ مَلَکُ المَوْتِ، یَقُولُ لَهُ: مَرْحَباً! طُوبى لَکَ! طُوبى لَکَ! طُوبى لَکَ! إِنَّ اللهَ تَعالى إِلَیْکَ لَمُشْتاقٌ، [180] وَاعْلَمْ ـ یا وَلِىَّ اللهِ! ـ أَنَّ الأَبْوابَ الَّتى کانَ یَصْعَدُ فیها عَمَلُکَ تَبْکی عَلَیْکَ، وَأَنَّ مِحْرابَکَ وَمُصَلاّکَ یَبْکِیانِ عَلَیْکَ. فَیَقُولُ: أَنَا راض بِرِضْوانِ اللهِ وَکَرَامَتِهِ; وَیَخْرُجُ رُوحُهُ مِنْ جَسَدِهِ کَما تَخْرُجُ الشَّعْرَهُ مِنَ العَجینِ; وَإِنَّ المَلائِکَهَ یَقُومُونَ عِنْدَ رَأْسِهِ، بِیَدَىْ کُلِّ مَلَک کَأْسٌ مِنْ ماءِ الکَوْثَرِ، وَکَأْسٌ مِنَ الخَمْرِ، یُسْقُونَ رُوحَهُ، حَتّى تَذْهَبَ سَکْرَتُهُ وَمَرارَتُهُ، وَیُبَشِّرُونَهُ بِالبَشارَهِ العُظمى، وَیَقُولُونَ لَهُ: طِبْتَ! وَطابَ مَثْواکَ! إِنَّکَ تَقْدِمُ عَلَى العَزیزِ الکَریمِ الحَبیبِ القَریبِ. [181] فَتَطیرُ الرُّوحُ مِنْ أَیْدِى المَلائِکَهِ، فتَصْعَدُ إِلَى اللِّهِ تَعالى فی أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَهِ عَیْن، وَلا یَبْقى حِجابٌ وَلا سَتْرٌ بَیْنَها وَبَیْنَ اللهِ تَعالى، وَاللهُ ـ عزّوجلّ ـ إِلَیْها مُشْتاقٌ، [182] فَتَجْلِسُ عَلى عَیْن عَنْ یَمینِ العَرْشِ، ثُمَّ یُقالُ لَها: أَیَّتُهَا الرُّوحُ! کَیْفَ تَرَکْتِ الدُّنْیا؟ فَتَقُولُ: إِلهى وَ سَیِّدی! وَعِزَّتِکَ وَجَلالِکَ، لا عِلْمَ لی بِالدُّنْیا، أَنَا مُنْذُ خَلَقْتَنی إِلى هذِهِ الغایَهِ خائِفٌ مِنْکَ. فَیَقُولُ اللهُ: صَدَقْتَ، عَبْدی! کُنْتَ بِجَسَدِکَ فِى الدُّنْیا، وَبِرُوحِکَ مَعی; فَأَنْتَ بِعَیْنی، أَعْلَمُ سِرَّکَ وَعَلانِیَتَکَ، سَلْ أُعْطِکَ، وَتَمَنَّ عَلَىَّ فَاُکْرِمْکَ، هذِهِ جَنَّتی فَتَبَحْبَحْ فیها، وَهذا جِواری فَاسْکُنْهُ. [183]  فَتَقُولُ الرُّوحُ: إِلهی! عَرَّفْتَنی نَفْسَکَ، فَاسْتَغْنَیْتُ بِها عَنْ جَمیعِ خَلْقِکَ. [184] وَعِزَّتِکَ وَجَلالِکَ، لَوْ کانَ رِضاکَ فى أَنْ أُقَطَّعَ إِرْباً إِرْباً، أَوْ اُقْتَلَ سَبْعینَ قَتْلَهً بِأَشَدِّ ما یُقْتَلُ بِهِ النّاسُ، لَکانَ رِضاکَ أَحَبَّ إِلَىَّ. [185] إِلهِى! وَکَیْفَ أَعْجَبُ بِنَفْسی؟ وَأَنَا ذَلیلٌ إِنْ لَمْ تُکْرِمْنى، وَأَنَا مَغْلُوبٌ إِنْ لَمْ تَنْصُرْنی، وَأَنَا ضَعیفٌ إِنْ لَمْ تُقَوِّنی، وَأَنَا مَیِّتٌ إِنْ لَمْ تُحْیِنی بِذِکْرِکَ. وَلَوْلا سَتْرُکَ، لاَفْتَضَحْتُ أَوَّلَ مَرَّه عَصَیْتُکَ. [186]  إِلهِى! کَیْفَ لا أَطْلُبُ رِضاکَ؟ وقَدْ أَکْمَلْتَ عَقْلى، حَتّى عَرَفْتُکَ، [187] وَعَرَفْتُ الحَقَّ مِنَ الباطِلِ، [188]  وَالأَمْرَ مِنَ النَّهْىِ، [189] وَالعِلْمَ مِنَ الجَهْلِ، [190] وَالنُّورَ مِنَ الظُلْمَهِ. [191] فَقالَ اللهُ ـ عزّوجلّ ـ : وَعِزَّتى وَجَلالى، لا أَحْجُبُ بَینی وَبَیْنَکَ فی وَقْت مِنَ الأَوْقاتِ، حَتّى تَدْخُلَ عَلَىَّ أَىَّ وَقْت شِئْتَ، وَکَذلِکَ أَفْعَلُ بِأَحِبّآئى.

اى احمد! عبادت ده بخش است که نُه بخش آن جستوجو در طلب روزى حلال است. هرگاه خورد و خوراکت پاکیزه گشت، در دایره حفظ و حمایت منى.پیامبر عرض کرد: پروردگارا! سرآغاز عبادت چیست؟ خداوند فرمود: اى احمد! سرآغاز عبادت، سکوت و روزه است. اى احمد! مى دانى حاصل روزه چیست؟ پیامبر عرض کرد: نه، پروردگارا نمى دانم! خداوند فرمود: حاصل روزه کم خورى و کم گویى است. عبادت دوم سکوت اندیشمندانه است و نتیجه آن دانش و حکمت است و حاصل حکمت، شناخت است و حاصل شناخت یقین و اگر بنده اى به مقام یقین برسد، برایش فرقى نمى کند که روزگار را به سختى بگذراند یا با آسانى و این، مقام اهل رضاست. هر کس طبق رضاى من عمل نماید سه خصلت را با او همراه کنم: شکرى به او بیاموزم که هیچ نادانى با آن نیامیزد و ذکر و یادى که فراموشى به آن راه نداشته باشد و محبّتى به او بچشانم که هیچ گاه محبّت مخلوق را بر محبّت من ترجیح ندهد. آن گاه که محبت مرا به دل گرفت او را دوست مى دارم و خلق را بر دوستى او وامى دارم و چشم دلش را به روى جلال و عظمتم بگشایم. علم بندگان خاصّم را از او پنهان ندارم. در تاریکى شب و روشنایى روز با او نجوا کنم تا از هم سخنى و همنشینى با مخلوق یکسره دست بکشد. کلام خود و فرشتگانم را به گوش او برسانم و آن سرّى را که از خلقم پنهان داشته ام بر او آشکار مى سازم و بر او جامه حیا بپوشانم تا تمام خلق از او حیا کنند. هر گامى که بردارد و بر زمین گذارد مغفرت و بخشایش برایش نوشته شود. قلبش را بیدار و بیناسازم (خ. ل: قلبش را ظرف معرفت خود کنم و خ. ل: ظرف اسرارم سازم.) و هیچ چیزى از بهشت و جهنّم را از او پنهان ندارم، هول و هراس و سختى مردم در روز قیامت را به او نمایانم و محاسبه مالداران، و بى چیزان، نادانان و دانشمندان را به او نشان دهم. قبر او را نورانى گردانم و نکیر و منکر را بر او فرود آرم تا از او پرسش کنندو او را مژده دهند عامل به رضاى من هرگز شدّت و سختى مرگ، تاریکى بر و لحد ووحشت و هراس سرازیرى قبر را نمى بیند. میزانى براى حسابرسى اعمالش بر پا نمى کنمو نامه اعمالش را برایش نمى گشایم. کارنامه اش را در دست راستش مى گذارم تا آن راگشوده بخواند. بین خودم و او واسطه اى در سخن گفتن قرار نخواهم داد، آن گاهاو را به سوى خویش بر مى کشم. گاهى به طرفین متمایل مى شود، گاه مى ایستد، گاه مى نشیند و گاه آرام مى گیرد; تا سرانجام از صراط مى گذرد. دوزخ به نزد او آورده مى شود و بعد از آن بهشت برایش آراسته مى گردد. پیامبر و شهدا مى آیند و ستم دیدگان، گریبان ستم پیشگان را مى گیرند. کرسى براى حکم نهایى نهاده مى شود و هر انسانى به دشمنش مى گوید: «امروز حکم عدلى که کمتر ستمى در آن نیست بین من و تو جارى خواهد شد.» سپس حجاب هاى بین خود و او را برمى دارم و او را از مکالمه با خود بهره مند ساخته و لذّت تماشاى خودم را به او مى چشانم. آن که شیوه زندگانیش در دنیا این گونه باشد، چگونه مى تواند دل بسته دنیا شود و آن را دوست داشته باشد; در حالى که مى داند هر موجود زنده اى در دنیا مى میرد و تنها من، زنده جاوید هستم. سلطنت این بنده را، برتر از سلطنت پادشاهان دنیا قرار مى دهم تا جایى که پادشاهان در برابرش، خاضع و سرافکنده شوند و حاکمان ستمکار و گردنکش از او حساب برند و با هیبت یاد کنند. جانوران و درندگان در برابر او خضوع کرده، از او تبرّک مى جویند. بهشت و بهشتیان را بدو مشتاق مى کنم.عقل و ادراکش را یکسره در شناخت خودم غرق و مشغول سازم و خود، به جاى عقل او، به حکومت و قضاوت بنشینم. مرگ و شدّت و تلخى و ترس آن را برایش آسان گردانم تا به سرعت و سلامت به بهشت برده شود. وقتى فرشته مرگ بر او نازل شود به او مى گوید: خوش آمدى! خوشا به حال تو! خوشا به حال تو! خوشا به حال تو! خداوند ـ تبارک و تعالى ـ مشتاق توست. اى ولىّ خدا! بدان که آن درهایى که عمل تو از آن ها به سوى آسمان ها بالا مى رفت، بر تو و در فراق تو مى گریند و محراب و مصلاى تو در سوگ تو نالانند. آن بنده مى گوید: من تنها به رضوان و خشنودى خدا و کرامت او راضى هستم و روحش به سادگى کشیده شدن مویى از خمیر، از بدنش خارج مى شود. فرشتگان بالاى سرش به خدمت مى ایستند، در دست هر فرشته اى، جامى از آب کوثر و جامى از شراب موجود است که روحش را با آن سیراب مى سازند تا شدّت و سختى مرگ از میان برود، آن گاه مژده بزرگى به او مى دهند و مى گویند: هم خود پاکیزه اى و هم جایگاهت پاکیزه باد! تو بر خداى عزیز، کریم  دوست نزدیک وارد خواهى شد. روح او از میان فرشتگان پرواز کرده و در کمتر از چشم بر هم زدنى به سوى خداوند اوج مى گیرد و بین او و خداوند، هیچ پرده و حجابى باقى نمى ماند، زیرا که خداوند عزّ و جل به او مشتاق است. پس بر چشمه اى در جانب راست عرش پروردگار مى نشیند. از او سؤال مى شود: اى روح، دنیا را چگونه پشت سر نهادى؟ روح بنده مى گوید: خداى من! به عزّت و جلال تو سوگند که من کمترین اعتنایى به دنیا نداشته و از آن بى خبر بودم و از آن هنگام که مرا آفریدى تا هم اکنون، از تو ترسانم. آن گاه خداوند مى فرماید: راست گفتى بنده من، جسمت در دنیا و روحت با من بود. تو تحت نظر و عنایت منى. پیدا و پنهانت را مى دانم، بخواه تا اجابتت نمایم و آرزو کن تا کرامتت کنم. این بهشت من است، در میانه آن جاى گیر و این جوار من است، در آن آرام یاب. روح مى گوید: خداوندا تو خود را به من شناساندى، پس من به تو از تمام آفریده هایت بى نیاز شدم. به عزّت و جلالت سوگند اگر خشنودى تو در آن باشد که قطعه قطعه شوم یا هفتاد بار به سخت ترین مرگها کشته شوم، این خشنودى براى من از هر چیز دیگرى بهتر است. چگونه به خود بنازم در حالى که اگر تو بزرگم ندارى، ذلیل و خوارم و اگر تو یاریم نکنى، شکست خورده ام و اگر تو قوّت و قدرتم ندهى، ضعیف و ناتوانم و اگر تو با یادت زنده ام ندارى، مرده اى بیش نیستم. اگر پرده پوشى تو نبود اولین بارى که به گناه آلوده شدم، رسوا مى گشتم. خداوندا چگونه در پى خشنودى تو نباشم در حالى که تو عقل مرا کامل کردى تا آن که تو را شناختم و حق را از باطل باز یافتم و امر را از نهى، علم را از جهل و نادانى و نور را از ظلمت و تاریکى باز شناختم. خداوند عزّ و جل مى فرماید: به عزّت و جلالم سوگند، هیچ گاه بین خودم و تو حجابى قرار ندهم تا هر گاه اراده کنى بر من وارد شوى و این رفتارى است که با دوستانم مى کنم.

فصل 26

[192] یا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْری أَىُّ عَیْش أَهْنـا وَأَیَّهُ حَیاه أَبْقى؟ قالَ: أَللّهُمَّ! لا. قالَ: أَمَّا العَیْشُ الهَنِىُّ، فَهُوَ الَّذی لا یَفْتُرُ صاحِبُهُ عَنْ ذِکْری، [193] وَلا یَنْسى نِعْمَتى، [194] وَلا یَغْفُلُ عَنّی، [195]  وَلا یَجْهَلُ حَقِّی، [196] وَیَطْلُبُ رِضاىَ لَیْلَهُ وَنَهارَهُ. [197] وَأَمَّا الحَیاهُ الباقِیَهُ، فَهِىَ لِلَّذی یَعْمَلُ لِنَفْسِهِ، [198] حَتّى تَهُونَ عَلَیْهِ الدُّنْیا وَتَصْغُرَ فى عَیْنِهِ، وَتَعْظُمَ الآخِرَهُ عِنْدَهُ، [199] وَیُؤْثِرَ هَواىَ عَلى هَواهُ، فَیَبْتَغی مَرْضاتی، [200] وَیُعَظِّمَنی حَقَّ عَظَمَتی، [201] وَیَذْکُرَ عِلْمی بِهِ، [202] وَیُراقِبَنی بِاللَّیْلِ وَالنَّهارِ عِنْدَ کُلِّ سَیِّئَه وَمَعْصِیَه، [203] وَیَنْقى قَلْبَهُ عَنْ کُلِّ ما أَکْرَهُ، [204] وَیُبْغِضَ الشَّیْطانَ وَوَسْواسَهُ، وَلا یَجْعَلَ لاِِبْلیسَ عَلى قَلْبِهِ سُلْطاناً وَسَبیلاً. [205] فَإِذا فَعَلَ ذلِکَ، أَسْکَنْتُ قَلْبَهُ حُبّاً، حَتّى أَجْعَلَ قَلْبَهُ لی، وَفَراغَهُ وَاشْتِغالَهُ وَهَمَّهُ لی، وَحَدیثَهُ مِنَ النِّعْمَهِ الَّتی أَنْعَمْتُ بِها عَلى أَهْلِ مَحَبَّتی مِنْ خَلْقی، [206] وَأَفْتَحُ عَیْنَ قَلْبِهِ وَسَمْعِهِ، حَتّى یَسْمَعَ بِقَلْبِهِ مِنّى، وَیَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلى جَلالی وَعَظَمَتی، [207] وَاُضَیِّقُ عَلَیْهِ الدُّنْیا، وَاُبَغِّضُ إِلَیْهِ ما فیها مِنَ اللَّذّاتِ، وَاُحَذِّرُهُ مِنَ الدُّنْیا وَما فیها، کَما یُحَذِّرُ الرّاعی غَنَمَهُ مِنْ مَراتِعِ الهَلَکَهِ; فَإِذا کانَ هکَذا، یَفِرُّ مِنَ النّاسِ فِراراً، وَیَنْقُلُ مِنْ دارِ الفَنآءِ إِلى دارِ البَقآءِ، وَمِنْ دارِالشَّیْطانِ إِلى دارِ الرَّحْمانِ.

اى احمد! آیا مى دانى عیش گوارا و زندگى جاودانى چیست؟ پیامبر عرض کرد: نه! خداوندا نمى دانم. خداوند فرمود: عیش گوارا آن است که صاحب آن، هیچ گاه از یاد من خسته نشود و نعمت مرا فراموش نکند. از من غافل و بى خبر نشود. به حق من جاهل نباشد و شب و روزش در پى خشنودى من به سرآید. امّا زندگى جاودان، از آن کسى است که براى نفس خویش تلاش مى کند تا جایى که دنیا برایش خوار و در چشمش خُرد و آخرت در نزدش بزرگ گردد و خواست مرا بر خواسته خود برگزیند و در پى رضایت و خشنودى من باشد و آن گونه که باید و شاید مرا عظیم و بزرگ بشمارد و همواره آگاهى من به خودش را در یاد داشته باشد و شب و روز و هنگام پیش آمد بدى ها و گناهان، مرا مراقب باشد و قلبش از هر چه که من ناخوش دارم پاک شود و شیطان و وسوسه هایش را دشمن دارد و براى او هیچ راه نفوذ و تسلّطى بر دلش، باقى نگذارد. هنگامى که بنده چنین کند قلبش را با محبّت خویش آرامش بخشم تا این که آن را یک باره از آن خود گردانم و آسودگى، گرفتارى و تلاشش را همه از خود سازم و سخنش را بر بازگویى نعمت هایى که بر اهل محبّت مخصوص گردانیدم، باز کنم و دیده قلبش و شنوایى اش را بگشایم تا با دلش از ناحیه من به همه چیز شنوا گردد و با دیده دل به جلال و عظمت من بنگرد. دنیا را بر او تنگ کنم و لذّات و خوشى هاى دنیا را در نظرش مبغوض و ناپسند قرار دهم و او را از دنیا و آن چه در آن است بر حذر دارم; همان گونه که چوپان، گوسفندانش را از چراگاه هاى مرگبار بر حذر مى دارد. وقتى چنین شد، از مردم به شدّت مى گریزد و از سراى فانى به سراى جاوید سیر مى کند و از خانه شیطان به خانه رحمان منتقل مى شود.

فصل 27

[208] یا أَحْمَدُ! وَلاَُزَیِّنَنَّهُ بِالهَیْبَهِ وَالعَظَمَهِ; فَهذا هُوَ العَیْشُ الهَنِىُّ وَالحَیاهُ الباقِیَهُ.

اى احمد! او را به زیور هیبت، وقار و عظمت بیارایم و این، همان عیش گوارا و حیات جاوید است.

فصل 28

[209] یا أَحْمَدُ! لاغِناءَ لِمَنْ لاعَقْلَ لَهُ، وَلا فَقْرَ لِمَنْ لاجَهْلَ لَهُ، [210] وَلارِضى لِمَنْ لا یَرْضى بِالیَسیرِ کَما یَرْضى بِالرَّخآءِ.

اى احمد! کسى که عقل ندارد، بى نیازى ندارد و کسى که جهل ندارد، فقرى برایش نیست. آن که به نعمت اندک، همچون فراوانى آن راضى نیست، هرگز خشنودى نخواهد داشت.

فصل 29

[211] یا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرى لاَِىِّ شَىْء فَضَّلْتُکَ عَلى سائِرِ الاَْنْبِیاءِ؟ قالَ: أَللّهُمَّ! لا. [212] قالَ: بِالیَقینِ، [213] وَحُسْنِ الخُلْقِ، [214] وَسَخاوَهِ النَّفْسِ، [215] وَرَحْمَهِ الخَلْقِ، [216] وَکَذلِکَ أَوْتادُ الأَرْضِ لَمْ یَکُونُوا أَوْتاداً إِلاّ بِهذا.

اى احمد! آیا مى دانى چرا تو را بر دیگر پیامبران برترى بخشیدم؟ پیامبر عرض کرد: خداوندا! نه. نمى دانم. خداوند فرمود: به واسطه یقین، نیکویى اخلاق، بخشندگى، بزرگوارى نفس و رحمت و مهربانى تو بر دیگران و بدان که اوتاد نیز جز به واسطه همین صفات، در زمره اوتاد در نیامدند.

فصل 30

[217]یا أَحْمَدُ! إِجْعَلْ هَمَّکَ هَمّاً واحِداً، وَاجْعَلْ لِسانَکَ واحِداً، [218] وَاجْعَلْ بَدَنَکَ مُتَواضِعاً، حَتّى لا تَغْفَلَ عَنّی أَبداً; فَمَنْ غَفَلَ عَنّی، لا اُبالی فی أَىِّ واد هَلَکَ.

اى احمد! وجهه همّت و گردش زبانت را تنها بر یک امر (وجه خدا) قرار ده و بدنت را بر فروتنى عادت ده تا هرگز از من غافل و بى خبر نباشد، زیرا هر کس از من غافل باشد، برایم اهمیّتى ندارد چگونه و در چه حالى هلاک شود.

فصل 31

[219] یا أَحْمَدُ! إِسْتَعْمِلْ عَقْلَکَ قَبْلَ أَنْ یَذْهَبَ; فَمَنِ اسْتَعْمَلَ عَقْلَهُ، لا یَخْطى [ظ: لا یَخْطَئُ] وَلا یَطْغى، [220] وَاعْمَلْ بِعِلْمِکَ الَّذی عَلَّمْتُکَ، حَتّى یَجْتَمِعَ لَکَ عِلْمُ الأَوَّلینَ وَالآخِرینَ، [221]  ثُمَّ أَخْتِمُ عَلى قَلْبِکَ بِالمَعْرِفَهِ ما لا یَقْتَدِرُ عَلى وَصْفِهِ الواصِفُونَ، وَأَجْعَلُ لَکَ مَعْلَماً حَیْثُ تَوَجَّهْتَ، [222] وَأَسْلُکُ بِکَ کُلَّ خَیْر، [223] وَاُرْشِدُکَ إِلى طَریقِ العارِفینَ، [224] وَاُقَوِّیکَ عَلَى العِبادَهِ، وَاُحَبِّبُها إِلَیْکَ، وَاُعینُکَ عَلَیْها، حتّى لا یَکُونَ شَىْءٌ أَحَبَّ إِلَیْکَ مِنَ العِبادَهِ.

اى احمد! عقلت را قبل از آن که زایل شود بکار بند چون هر کس عقلش را بکار بندد از اشتباه و سرکشى مصون است. به دانشى که به تو آموخته ام عمل کن، تا دانش اولین و آخرین در تو جمع شود، چون چنین شد، دلت را چنان به شناخت حق مُهر کنم که در وصف نیاید و به هر طرف رو کنى برایت نشانى از هدایت قرار دهم و در جمیع امور خیر راهبریت کنم و به راه عارفان راهنماییت سازم و بر انجام عبادت نیرویت بخشم و آن را در دلت، محبوب و دوست داشتنى سازم و تو را بر انجام آن یارى نمایم تا جایى که هیچ چیز برایت دوست داشتنى تر از عبادت نباشد.

فصل 32

[225] یا أَحْمَدُ! إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تَجِدَ حَلاوَهَ الإیمانِ، [226]  فَجَوِّعْ نَفْسَکَ، [227] وَأَلْزِمْ لِسانَکَ الصَّمْتَ، [228] وَأَلْزِمْ نَفْسَکَ خَشْیَهً وَخَوْفاً; فَإِنْ فَعَلْتَ ذلِکَ، فَلَعَلَّکَ تَسْلَمُ; وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ، فَإِنَّکَ مِنَ الهالِکینَ.

اى احمد! اگر مى خواهى شیرینى ایمان را دریابى، گرسنگى را به نفست بچشان و زبانت را به سکوت اندیشمندانه وادار و خوف و خشیّت را مرام مُدام خویش ساز که اگر چنین کردى، امید نجات هست وگرنه نابود خواهى شد.

فصل 33

[229] یا أَحْمَدُ! وَعِزَّتی وَجَلالی، مَا أَوَّلُ عِبادَهِ العُبّادِ وَتَوْبَتِهِمْ وَقُرْبَتِهِمْ، إِلاَّ الصَّوْمُ وَالجُوعُ وَطُولُ الصَّمْتِ [230] وَالإِنْفِرادُ مِنَ النّاسِ; [231]  وَإِنَّ أَوَّلَ مَعْصِیَه یَعْمَلُهَا العَبْدُ، شَبْعُ البَطْنِ [232] وَفَتْحُ اللِّسانِ بِما لا یَعْنی [233] وَمُخالَطَهُ المَخْلُوقینَ بِأَهْوآئِهِمْ.

اى احمد! به عزّت و جلالم سوگند، اولین عبادت بندگان (یا سرآغاز و شروع آن) و مایه بازگشت و تقرّبشان، چیزى جز روزه، گرسنگى، سکوت طولانى و کناره گیرى از مردم نیست و اوّل گناهى که بنده انجام مى دهد (یا سرآغاز گناهان) سیرى شکم، زبان درازى به بیهوده گویى، همنشینى با مردم و همراهى با هوا و هوس آنان است.

فصل 34

[234] یا أَحْمَدُ! إِنَّ الْعَبْدَ إِذا جاعَ بَطْنُهُ وَحَفِظَ لِسانَهُ، عَلَّمْتُهُ الحِکْمَهَ، وَإِنْ کانَ کافِراً، تَکُونُ حِکْمَتُهُ حُجَّهً عَلَیْهِ وَوَبالاً; وَإِنْ کانَ مُؤْمِناً، تَکُونُ حِکْمَتُهُ لَهُ نُوراً وَبُرْهاناً وَشِفآءً وَرَحْمهً، فَیَعْلَمُ ما لَمْ یَکُنْ یَعْلَمُ، وَیُبْصِرُ مالَمْ یَکُنْ یُبْصِرُ; [235] فَأَوَّلُ ما أبَصِّرُهُ، عُیُوبُ نَفْسِهِ، حَتّى یَشْتَغِلَ بِها عَنْ عُیُوبِ غَیْرِهِ، وَاُبَصِّرُهُ دَقآئِقُ العِلْمِ، حَتّى یَدْخُلَ عَلَیْهِ الشَّیْطانُ مِنْ مَوْضِع، وَاُبَصِّرُهُ حِیَلَ الشَّیْطانِ وَحِیَلَ نَفْسِهِ، حَتّى لا یَکُونَ لِنَفْسِهِ عَلَیْهِ سَبیلٌ.

اى احمد! بنده وقتى گرسنه باشد و زبانش را حفظ کند، حکمت را به او مى آموزم; اگر کافر باشد حکمت بر او حجّت و برایش وبال است و اگر مؤمن باشد برایش نور و برهان و شفا و رحمت خواهد بود; پس به آن چه نمى داند دانا و به آن چه نمى بیند بینا خواهد شد. اوّل چیزى که به او بنمایانم عیب ها و کاستى هاى خودش است تا با مشغول شدن به آن ها از پرداختن به عیوب دیگران بازماند و ریزه کارى ها و گوشه هاى ناپیداى دانش را به او نشان دهم تا شیطان از هیچ راهى بر او داخل نشود و او را به فریب هاى شیطان و نفس بینا سازم تا نفسش راهى براى غلبه بر او پیدا نکند.

فصل 35

[236] یا أَحْمَدُ! لَیْسَ شَىْءٌ مِنَ العِبادَهِ أَحَبَّ إِلَىَّ، مِنَ الصَّوْمِ وَالصَّمْتِ; فَمَنْ صامَ وَلَمْ یَحْفَظْ لِسانَهُ، کانَ کَمَنْ قامَ وَلَمْ یَقْرَأْ فى صَلاتِهِ شَیْئاً، فَاُعْطیهِ أَجْرَ القِیامِ وَلا اُعْطیهِ أَجْرَ العابِدینَ.

اى احمد! نزد من عبادتى دوست داشتنى تر از روزه و سکوت اندیشمندانه نیست، هر کس روزه بدارد و زبانش را حفظ نکند، مثل کسى است که به نماز ایستاده امّا چیزى نخوانده است. بنابر این، فقط اجر قیام کنندگان را به او خواهم داد و از پاداش عبادت کنندگان محروم است.

فصل 36

[237] یا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْری مَتى یَکُونُ العَبْدُ عابِداً؟ قالَ: لا، یا رَبِّ! قالَ: إِذَا اجْتَمَعَ فیهِ سَبْعُ خِصال: [238] وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنِ المَحارِمِ; [239]  وَصَمْتٌ یَکُفُّهُ عَمّا لایَعْنیهِ;[ 240] وَخَوْفٌ یَزْدادُ کُلَّ یَوْم فى بُکائِهِ; [241] وَحَیاءٌ یَسْتَحی مِنّی فِى الخَلاءِ;[ 242] وَأَکْلُ ما لابُدَّ مِنْهُ; [243] وَیُبْغِضُ الدُّنْیا لِبُغضی لها; [244] وَیُحِبُّ الآخِرَهَ لِحُبّی إِیّاها.

اى احمد! آیا مى دانى بنده چه موقع عابد خواهد شد؟ پیامبر عرض کرد: نه! پروردگارا! خداوند فرمود: هرگاه هفت خوى در او جمع شود: پارسایى که او را از گناهان نگه دارد، سکوتى که او را از بیهوده گویى در امان دارد، ترسى که هر روز بر گریه اش بیفزاید، حیایى که باعث شود در خلوت و نهان از من خجالت بکشد، خوردن به اندازه نیاز (خوردن براى حفظ جان)، چون من دنیا را دشمن مى دارم او نیز دنیا را دشمن بدارد و چون من آخرت را دوست مى دارم او هم آخرت را دوست بدارد.

فصل 37

[245] یا أَحْمَدُ! لَیْسَ کُلُّ مَنْ قالَ: أَنَا اُحِبُّ اللَّهَ، أَحَبَّنی، حَتّى یَأْخُذَ قُوتاً، [246] وَیَلْبَسَ دُوناً، [247] وَیَنامَ سُجُوداً، [248] وَیُطیلَ قِیاماً، [249] وَیَلْزَمَ صَمْتاً، [250] وَیَتَوَکَّلَ عَلَىَّ، [251] وَیَبْکِىَ کَثیراً، [252] وَیَقِلَّ ضِحْکاً، [253] وَیُخالِفَ هَواهُ، [254] وَیَتَّخِذَ المَسْجِدَ بَیْتاً، [255] وَالعِلْمَ صاحِباً، [256] وَالزُّهْدَ جَلیساً، [257] وَالعُلَمآءَ أَحِبّآءَ، [258]  وَالفُقَرآءَ رُفَقآءَ، [259] وَیَطْلُبَ رِضاىَ، [260] وَیَفِرَّ مِنْ سَخَطی، [261] وَیَهْرَبَ مِنَ المَخْلُوقینَ هَرَباً، [262] وَیَفِرَّ مِنَ المَعاصی فِراراً، [263] وَیَشْتَغِلَ بِذِکْرِى اشْتِغالاً، [264] وَیُکْثِرَ التَّسْبیحَ دآئِماً، [265] وَیَکُونَ بِالوَعْدِ صادِقاً، [266] وَبِالعَهْدِ وافِیاً، [267] وَیَکُونَ قَلْبُهُ طاهِراً، [268  ]وَقُوتُهُ زاکِیاً، [269] وَفِى الفَرآئِضِ مُجْتَهِداً، [270]وَفیما عِنْدی مِنَ الثَّوابِ راغِباً، [271] وَمِنْ عَذابی راهِباً، [272] وَلاَِحِبّآئی قَریناً وَجَلیساً.

اى احمد! این گونه نیست که هر کس بگوید: «من خدا را دوست دارم» مرا دوست داشته باشد; مگر این که به قدر حفظ جان از خوردنیها برگیرد و لباس ساده و غیر فاخر بپوشد، در حال سجده به خواب رود و قیام را طولانى کند و سکوت اندیشمندانه را مواظبت نماید و بر من توکل کند، بسیار بگرید و کم بخندد، با هواى نفس مخالفت کند، مسجد را خانه خود قرار دهد (در آن زیاد بماند)، علم را همدم خویش برگزیند و زهد و بى رغبتى به دنیا را همنشین، دانشمندان را دوست و نیازمندان را رفیق و همراه خود سازد، خشنودى مرا جستوجو کند، از خشم من بگریزد و از مخلوق، سخت گریزان باشد از گناهان به شدّت فرار کند و مرا بسیار یاد نماید و همیشه تسبیح و تنزیه کند، در پیمانش راست کردار و در عهدش وفادار باشد، دلش پاک و خوراکش پاکیزه باشد، در انجام واجب جدیّت و تلاش کند، به پاداشى که نزد من است راغب و مایل باشد، از عذاب و مکافاتم ترسان و گریزان و با دوستانم همدم و همنشین باشد.

فصل 38

[273] یا أَحْمَدُ! لَوْ صَلَّى العَبْدُ صَلاهَ أَهْلِ السَّمآءِ وَالأَرْضِ، وَیَصُومُ صِیامَ أَهْلِ السَّمآءِ وَالأَرْضِ، وَطَوى مِنَ الطَّعامِ مِثْلَ المَلائِکَهِ، وَلَبِسَ لِباسَ العاری، ثُمَّ أَرى فى قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا ذَرَّهً أَوْ سُمْعَتِها أَوْ رِیاسَتِها أَوْ صُبَّتِها أَوْ زینَتِها، لا یُجاوِرُنی فی داری، وَلاََنْزَعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتی، وَلاَُظْلِمَنَّ قَلْبَهُ حَتّى یَنْسانی، وَلا اُذیقُهُ حَلاوَهَ مَعْرِفَتی. وَعَلَیْکَ سَلامی وَرَحْمَتی، وَالحَمْدُلِلّهِ رَبِّ العالَمینَ.([1])

اى احمد! اگر بنده به اندازه اهل آسمان ها و زمین نماز بخواند و روزه بگیرد و همچون فرشتگان دست از طعام بدارد و چون برهنگان جامه بپوشد; امّا به قدر ذرّه اى از دوستى دنیا یا میل به شهرت آن یا سرورى و ریاستش یا چرب و شیرین و زر و زیورش در دل او بیابم، از همسایگى من محروم خواهد شد و محبّتم را از دل او بر مى گیرم و دلش را تاریک مى سازم تا مرا فراموش کند و شیرینى معرفتم را به او نمى چشانم. درود و رحمتم برتو. ستایش خدا را که پروردگار جهانیان است.

برچسب‌ها: , , ,

مطالب مرتبط

متن سخنرانی پیرامون غدیر و واژگان خطبه

زیر نور ماه 3

چاپ تبلیغاتی و مذهبی

متن سخنرانی ایام فاطمیه س مختصر زندگانی حضرت

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
فهرست