بسم الله الرحمن الرحیم
امام هادی(ع)
ـ شهادت امام در سال 254 بنا بر مشهور در سن 41 سالگی بوده
ـ مشهور است امام 6 تا 8 ساله بودند امام جواد(ع) به شهادت رسیدند و ایشان امام شدند. و 23 سال امامت کردند.
ـ ایام امام مصادف بود با خلافت مأمون ـ معتصم ـ واثق ـ متوکل ـ منتصر ـ مستعین ـ معتز لعنه الله علیهم و معتز امام را به شهادت رساند.
ـ 13 سال در مدینه بودند و بقیه عمر را به اجبار متوکل در سامرا بودند.
ـ ولادت 15 ذی الحجه 212 هـ در مدینه مادرش اسیر آزاد شده به نام سمانه که بسیار با فضیلت بود و معروف به سیده کنیزی از اهل مغرب بود (مادر 7 امام کنیز بودند)
ـ نام علی، کنیه ابوالحسن ثالث امام هفتم، ابوالحسن اول و امام رضا ابوالحسن دوم) لقب هادی، تقی، مرتضی، فقیه، امین و متوکل
ـ شهادت در 3 رجب سال 254 به دست معتمد عباسی در سن 41 سالگی در سامرا دفن شد
ـ 4 فرزند داشتند به نامهای حسین، محمد، جعفر، عایشه
ـ نقش انگشتری حضرت: الله ربی و هو عِصمتی (بحار، ج50، ص117)
ـ امامت ایشان 33 سال بود
ـ ایشان در زمان 7 خلیفه زندگی میکردند: مأمون، معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین، معتز.
ـ امام در زمان متوکل برای حفظ خط خون و قیام نماینده میفرستاد تا برایش سر قبر مطهر امام حسین(ع) دعا کنند. چون متوکل قبر امام حسین را خراب کرده بود و شخم زده بود و مزرعه کرده بود.
ـ بارها به خانه حضرت می ریختند تا اسلحه کشف کنند و…
ـ اسلام آنچه را دارد نشر میدهد جنگ نرم است. اسلام با جنگ گسترش پیدا نمیکند حکمرانی بر قلب است ولی در رابین هود نشان میدهد که آرام مینشینند تا دلها را با خود کنند نه با جنگ.
زیارت جامعه کبیره
ـ شیخ صدوق از موسی بن عبدالله نخعی نقل میکند که محضر امام هادی(ع) رسیدم عرض کردم زیارتی کامل به من یاد دهید.
ـ فَالرَّاغِبُ عَنْکُمْ مَارِقٌ وَ اللَّازِمُ لَکُمْ لَاحِقٌ وَ الْمُقَصِّرُ فِی حَقِّکُمْ زَاهِقٌ وَ الْحَقُّ مَعَکُمْ وَ فِیکُمْ وَ مِنْکُمْ وَ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ أَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ وَ مِیرَاثُ النُّبُوَّهِ عِنْدَکُمْ وَ إِیَابُ الْخَلْقِ إِلَیْکُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَیْکُمْ وَ فَصْلُ الْخِطَابِ عِنْدَکُم
حضرت را به سامرا تبعید کردند تا تحت نظر باشد ـ بارها امام را زندانی کردند
ـ مادر متوکل و معلم فرزندان او مریدان حضرت هادی بودند. ماجرای نذر مریضی مادر متوکل
ـ بریحه به امام گفت من باعث تبعید شما شدم اگر شکایت مرا به متوکل کنی تجملهایت را به آتش میکشم حضرت فرمود دیشب پیش خدا شکایت کردم نیاز به خلق خدا نیست او به یاد امام افتاد و عذرخواهی کرد امام فرمود تو را عفو کردم (سیره ائمه، ج4، ص176)
ـ متوکل قبر امام حسین را به آب بست.
ـ ابن سکیت معلمی بود ادیب از دوستداران اهل بیت که متوکل او را استاد فرزندانش کرده بود روزی فهمید محبت او را آمد از او سؤال کرد آیا فرزندان من بهترند تا حسن و حسین گفت قنبر غلام علی از تو و فرزندانت افضل است که دستور داد زبانش را از پشت سرش بیرون کشیدند. البته این معلم چنان اثری در فرزندان او داشت که روزی منتصر شنید که پدرش متوکل به فاطمه(س) توهین کرده نزد عالمی رفت و گفت میدانم حکمش قتل است و خودم میخواهم او را بکشم عالم گفت بله ولی عمرت کوتاه میشود و باز قبول کرد و پس از 6 ماه خود نیز از دنیا رفت. (سفینه البحار، ص68)
ـ حضرت کشاورز روز و عابد شب بود.
ـ آگاهی از آینده: وقتی خدا جعفر را به او داد همه خوشحال بودند الا خود حضرت علت را جویا شدند فرمود او عده زیادی را در آینده گمراه میکند. (اثبات الهدی، ج3)
ـ زیارت جامعه کبیره و امام هادی(ع)
ـ عبدالعظیم حسنی(ع) با 4 واسطه به امام مجتبی(ع) میرسد عقاید خود را به امام هادی عرضه داشت.
ـ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَمَّنْ دَخَلَ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَادِی مِنْ أَهْلِ الرَّیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ الْعَسْکَرِیِّ ع فَقَالَ أَیْنَ کُنْتَ قُلْتُ زُرْتُ الْحُسَیْنَ ع قَالَ أَمَا إِنَّکَ لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدِ الْعَظِیمِ عِنْدَکُمْ لَکُنْتَ کَمَنْ زَارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع. (ثواب الاعمال، ص99)
ایشان یک انقلابی بود که به ری رفته تا ضربه نخورد و ناقل احادیث امام جواد و امام هادی بوده.
ـ ماجرای انگشتر قیمتی که انگشترساز دو نیمش کرد امام فرمود برو فردا خیر میبینی فرد صاحب انگشتر آمد گفت 2 همسر دارم دعوایشان شده دو نیمش کن.
ـ ماجرای زنی به نام زینب که ادعا کرد دختر فاطمه(س) هست و… حضرت فرمود پیش درندگان بیاندازیدش. او گفت فرزندان فاطمه اینجا زیادند دیگری را بیاندازید بعضی ناصبیها خود حضرت را بیاندازند حضرت رفتند 6 شیر همه سجده کردد و… بعد زن گفت و الله دروغ گفتم. (الخرائج و الحرائج، ج1، ص403)
ـ علی بن عاصم کوفی اعمی: به امام هادی عرضه داشتم که من از یاری پدر شما عاجزم و جز دوستی شما و دشمنی با دشمنانتان ولعن آنها در خلوت سرمایهای ندارم. حال من چگونه است؟ حضرت فرمود: پدرم از جدم پیامبر خبر داد هر که از یاری ما عاجز باشد و دشمنان ما را در خلوت لعن کند خدا صدای او را به فرشتگان رساند و آنها برای او آمرزش میطلبند. و دعا میکنند و خدا نیز میپذیرد و روح او را همراه روح نیکان قرار میدهد. (الاثنا عشریه، شیخ حر عاملی، فصل9، ص195)