چطور به اسم تربیت ،افراد را بی تربیت میکنیم

folder_openبسته آموزشی
commentبدون دیدگاه

اگر طبیبی بیماری را ۵ دقیقه معاینه کند، سه نوع دارو به او میدهد. اگر ۱۰ دقیقه  معاینه کند، دو نوع دارو وا گر یک ربع معاینه کند، یک دارو و اگر معاینه او بیست دقیقه طول بکشد هیچ دارویی نمی دهد.

حکایت تربیت و آشنایی با لایه های  عمقی آن نیز مشابه  معاینه پزشک از بیمار است. هر قدر معاینه عمیق تر میشود، تجویز دارو کمتر و پرهیز از اقلام درمانی بیشتر می‌گردد.

کمتر کاری میتوان سراغ داشت که به اندازه ی« دینی کردن» تصنعی انسان ها مانع« دینی شدن» فطری آنها شده باشد.

هر مربی باید به این هنر دست یافته باشد که« چگونه آموزش ندهد»؛« چگونه پاسخ های آماده را از دانش آموزان خود مخفی کند»؛« چگونه در ارائه ی داستان ها خست ورزد» و در این امساک علمی  شور و هیجانی از اشتیاق به« دانستن، توانستن و خواستن » در شاگردان خود ایجاد کند.

تربیت آسیب زا، اخلاق آسیب زا تولید می کند  و اخلاق آسیب‌زا رفتار نابهنجار را در قالب پلیدی ها، ریاکاری ها دروغ گویی ها توسعه می‌دهد و در نهایت مسخ انسان و انسانیت را در پی دارد.

گاهی اوقات دلسوزی های تربیتی مادرانه، بیش از اقدامات آسیب زای دشمنانه، منجر به اختلال شخصیت در کودکان می‌شود.

محبتهای حمایتگرانه بیش از سنگدلی های بی رحمانه، کودک را به ناکامی ،زودرنجی و ناتوانی سوق می‌دهد.

« ویلیام شکسپیر»: من آنقدر سنگدل نیستم که مهربان باشم.

ما نباید آنقدر سنگدل باشیم که کودکان را به صورت گلخانه‌ای و پاستوریزه ای حمایت و تربیت کنیم!

مادر یا پدر در اثر محبت خود نمی تواند کودک را به قدر کافی به خودش واگذارد، لذا خانواده نمی‌گذارد کودک به حد کافی رشد کند.

برای مثال فرض کنید مادری می‌خواهد کودک خود را شجاع، زیبا و ایمن بار بیاورد واز ابتدا سعی دارد که با روش های تربیتی خاص، مانع ترس فرزند خود از چیزهای مختلف شود. او می‌خواهد که فرزندش از تاریکی تجربه هراس و ترس نداشته باشد. هنگامی که تصادفاً در برق منزل قطع می شود و اتاق تاریک می گردد، او احساس می‌کند که ممکن است فرزندش از تاریکی بترسد، حال آنکه امکان دارد در کودک چنین احساسی ـ  به خاطر اولین تجربه اش از تاریکی ـ  وجود نداشته باشد، اما مادر به محض قطع برق، به کودک خود هشدار می‌دهد که:« مادر جان! مبادا بترسی، همین الان شمع را روشن میکنم.تو نباید از تاریکی بترسی، هیچ نترس!».

همین توصیه ی مادر به کودک هرچند که با نیت جلوگیری از ترس بر آن می‌شود اما اثر پنهان آن، تجویز ترس و القای غیر مستقیم و ناهوشیار این پیام به کودک است که« باید می ترسیدی».

یا فرض کنید که مادری از خانواده ای مذهبی و کاملاً معتقد به احکام و مناسک و شعائر دینی، سعی دارد از همان ابتدا با شتاب زدگی، فرزند خود را از هرگونه انحراف و کجروی اخلاقی و اعتقادی برحذر دارد. وی تمامی رفتارهای فرزند خود را با مراقبت و حساسیت تحت نظر دارد تا مطابق با سنت‌ها و شعائر و ارزش‌های دینی شکل گیرد، اما همین اقدام تمایل فرزند را از گرایش طبیعی و فطری به دین بازمی دارد. او را دین گریز می کند.

مثال دیگر در مورد اقدامات آموزشی برخی از معلمان است. معلمان برای این که شاگردان آنها را هر چه سریعتر به حجم وسیعی از مطالب درسی دست یابند، سعی می کنند مطالب آموزشی را به طور مستقیم به دانش‌آموزان خود ارائه دهند.

به محض کوچکترین سوال از جانب دانش آموز، پاسخ های لازم رابه عمل می دهند، این اقدام یکی از بزرگ ترین عوامل بازدارنده برای یادگیری فعال و کنجکاوی دانش آموزان می باشد.

مطالب مرتبط

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
فهرست