متن سخنرانی کراماتی از امام رضا ع

folder_openبیانات
commentبدون دیدگاه

بسم الله الرحمن الرحیم

کرامات اهل بیت نسبت به انسانها انقدر زیاد است که قابل احصا نیست ولی برخی از انها که نکات بسیار در خود جا داده است را با هم مرور می کنیم

ـ آقای قرائتی آیه الله حاج مصطفی بهشتی از نزدیکان شهید بهشتی و محب واقعی بود خیلی مقید به شرع. یک سال عازم کربلا بودند با همسرشان، مأمور گفت صورتشان را باز کند ببیند با گذرنامه تطبیق دهد آقا فرمود مأمور زن بفرستید گفتند نه. ایشان گفت زیارت مستحب است ولی این فساد حرام از همانجا زیارتنامه خواند و برگشتند. وقتی کاروان برگشت همه آمدند زیارت ایشان که زیارتمان را با همان زیارتنامه تان عوض میکنم. آخرین بار که زیارت امام رضا میرود و برمیگردد از دنیا میرود. پسرش میگوید ساعت را نوشتم فردا جوانی مؤمن امد و ساعت و دقیقه فوت را میخواست گفتم گفت دقیقا شب همین ساعت و دقیقه به در خواب به حرمت رفتم آقا خارج میشد فرمود لحظات آخر عمر آقا مصطفی بهشتی است ایشان از علما و زائران مخلص ما بودند هرکس با اخلاص بیاید ما آخر عمر دیدارش میآییم.

ـ آقای حسان شاعر: میگوید کارمند مترجم اعتبارات در بانک بازرگانی بودم در شب میلاد امام رضا هر سال میرفتم مشهد یک سال مرخصی ندادند فقط وقت داشتم بروم مشهد 2 ساعت حرم و برگردم هواپیما گیرم نیامد قطار و اتوبوس هم نه متوسل شدم یک نفر آمد صدایم کرد گفت رئیس قطار است میبرد و 2 ساعت توقف برمیگردد رفتم شلوغ بود گفتم مرا خودتان آوردید نشانه قبولی میخواهم بیایم ضریح را ببوسم یک دفعه کلی خادم آمدند صف درست کردند رفتم جلو بوسیدم .

ـ حجت الاسلام سید جعفر طباطبایی: خانم مسیحی نزد آیت الله میلانی به مذهب شیعه گروید. نامش را نیک اصلانیان بود علت را امام رضا مطرح کرد.

گفتند 3 مهره کمرت سیاه شده و هیچ درمانی ندارد. پرستاری گفت برو امام رضا گفتم مسیحی ام. ایشان طبیب هر دردی و هرکسی است. رفتیم مرا دراز کش سوار کوپه کردند و رفتیم در عالم رویا روز دوم آقایی از ضریح آمدند اشاره کردند بلند شو، شدم راه افتادم به بیمارستان رفتم هیچ دردی نبود.

ـ آقای قرائتی سال 52 مشهد رفتم گمنام بودم گفتم میخواهم حرف بزنم آقایی آمد ب(باهنر) سمینار داریم بعد دیدم آقا و آقای بهشتی و…. همه هستند من همه هنرم را از امام رضا دارم.

ـ مجتهد شبستری (نماینده مجلس خبرگان) قم بودم هر از گاهی میرفتیم تبریز سر بزنیم یک دفعه همه در اتوبوس توسل به امام رضا کردند بی دلیل اتوبوس بعدش چپ کرد همه سالم بودند مادری دنبال بچه اش میگشت آنهم زیر صندلی ماشین سالم پیدا شد.

ـ آقای حکیم باشی (خادم امام رضا): یه شب به دلم افتاد برم حرم از صحن انقلاب که عبور میکردم جوانی دیدم آستین بالا زده منتظر است تا مرا دید سلام کرد و با کمال ادب من دستم خیسه منم زرشتم رفیقم میگه تو نجسی نباید دست خیس به جایی خلبان بود رفیق کویتی شیعه داشت:

همسرم سرطان داشت عماد رفیقم گفت همه جا که بردی جواب نگرفتی یه توسل هم حضرت رضا کن شفا گرفت حالا اومدم قبل از مسلمون شدنم اول از حضرت رضا تشکر کنم.

ـ حجه الاسلام قرائتی: یکی از تجار معروف و متدین کشور که مورد اعتماد یک سری مراجع هم هست یک پسر و چند دختر داشت. پسر عاشق خارج شده بود. پدر هم که فردی مطلع و خارج رفته و بود می‌دونست از خیلی چیزا اونجا خبری نیست خیلی ها رو هم واسطه کرد مشکل حل نشده با یک از خدام مشورت کرد گفت بیارش حرم 3 کارت هم برای غبار روبی گرفت. توسل کردم به یکی از علماء گفتم کمی غبار ضریح رو بیار هرچه صدام کرد نشد ریخت توی یه کاغذ به من داد. دادم پسرم گفت سرمه چشام ولی منصرف نمیشم دلم شکست گفتم آقاجان پسرت جوادت. صحبت از غبار شد و پسرم کاغذ و باز کرد نوشته هاش نامه ی یه دختری بود گفت اگر این رو برام خواستگاری کنی میمونم. نامه این بود امام رضا با کلی زحمت درس خوندم و … چون بابام رفته گر است کسی خواستگاری نمی آید. رفتم آدرس گرفتیم ازدواج کردند.

ـ آیت الله گلپایگانی: پسرش میگوید پدرم ارادت شدید به امام رضا داشت از نسل ایشان بود. ساعت ها در حرم عبادت میکرد. میگفت لطف امام رضا ع منحصر به حرم نیست یک سال در یکی از شهرهای اطراف شیراز بودم شخصی آمد و گفت از طرف امام رضا ؟؟؟ دارم آقا فرمود نه به مردم بگویید امسال پشت بام ها را قیر کنید باران سختی میگیرد. من توجه نکردم اینطور شد مردم خیلی اذیت شدند هنوز شرمنده ام یکی از خدام میگوید شبی خواب دیدم حضرت رضا در منزل آمدند میمونی به من دادند گفتند از او پذیرایی کن. بیدار شدم متعجب خلاصه منتظر بودم دیدم در صدا خورد فردی آمد همان شکلی موی بلند و کیف و… آدرسی پرسید او را احترام کردم داخل آوردم پذیرایی، تعجب کرده بود گفت سؤالی دارم چرا مرا میهمان کردی و آماده بودی جریان را گفتم گفتم سؤالی دارم شغلت چیست؟ گفت بازیگر صحنه های بدی هستم شغلش را عوض کرد و از متدینین است.

ـ حجه الاسلام صالحی مدرس حوزه علمیه خراسان: از آیت الله سید محمد باقر حجت از علما بزرگ مشهد نقل کرد. وقتی در کربلا بودم سرهنگی به نمازهای من می‌آمد وقتی آمدم مشهد او همراه خانمی به آنجا آمد و گفت این خانم یهودی است میخواهد مسلمان شود. و گفت من و شوهرم هردو یهودی و استاد دانشگاه هستیم در همسایگی ما مسلمان محترمی بود که خیلی ها به خانه اش میرفتند گفتم چه خبر است گفتند از مشهد امده و از زیارت امام که می آیند مردم به دیدنش میروند. گذشت تا فرزندم سرطان گرفت همه جا بردیم به ما گفتند مرده را آورده اید، به حضرت رضا متوسل شدم نذر کردیم خوب شود شیعه شویم. فردا خوب شد و آمدیم نذرمان را ادا کنیم.

ـ خانم زهره کریمی: در شهر اصفهان در خانواده یهودی زندگی میکردیم محرم اثری در من داشت. تحقیق میکردم خلاصه مسلمان شدم پدرم که فهمید مرا طرد کرد مجبور شدم بدون تحقیق با فرد ؟؟؟ ازدواج کنم بعد ها بعد از 2 فرزند فهمیدم بهایی است. طلاق گرفتم دیگر در اصفهان نمیتوانستم بمانم و 1349 به تهران آمدم. آنجا مربی مهد شدم امورات سخت میگذشت پدرم فهمید آمد گفت اگر از اسلام دست برداری 20 میلیون به تو پول میدهم. به اسرائیل برگردی درست را ادامه دهی. و …. گفتم نه سیلی زد و رفت. روزی بچه ام بازی میکرد و دستش لای در اتوبوس ماند بردیم بیمارستان پیوند زدند عمل کرد دست سیاه شد گفتند باید از آرنج قطع کنیم. گفتند ببرید خارج همه چیز را فروختم رفتم اسرائیل در بیمارستان (پاداسای) و پروفسوری آمد و گفت یه ماه دیر آوردی باید قطع شود. ناراحت بودم در خواب حضرت زهرا را دیدم به ایشان گفتم حضرت فرمود برو کشور خود ایران، پسری آنجا دارم مشکلت را حل میکند. صبح رفتم مرخص کنم که پرخاشی کرد، خلاصه مرخص کردنم رفتیم حرم التماس کردم از حال رفتم بعد به حال آمدم دیدم اثری از زخم نیست ازآن تاریخ مجاورت حضرت را ترک نکردم.

ـ آیت الله وحید خراسانی: آیت الله شیخ حبیب گلپایگانی هر مریضی که پیشش میرفت آقا دستشان را بر موضع بیماری گذاشته سوره حمد می‌خواند شفا میگرفت از ایشان حکمت شفا دهندگی دستشان را پرسیدم، ایشان فرمود مریض بودم در بیمارستان بستری شدم از عبادات افتاده بودم روزی در بیمارستان به امام رضا گله کردم گفتم امام عزیز من 40 سال سحرها اول کسی بودم که پس از بازگشایی در حرم به شما سلام میدادم حالا نوبت شماست که دست این افتاده را بگیرید و حالی بپرسید. منقلب  شدم ناگهان فضا عوض شد دیدم حضرت رضا در یک باغ پر از گل روی تحت نشسته اند دسته گلی به من مرحمت کردند دوباره حالت برگشت در بیمارستان بودم ولی بوی گل می آمد و دستم را بر جای بدنم میگذاشتم درد ساکت میشد.

ـ آیت الله فقیه ایمانی: از اصفهان برای زیات میرفتیم فردی که ؟؟؟ خود را به ما نزدیک کرد به دلیل سختگیری ساواک به او اعتماد نکردیم تهران رسیدیم اصرار کرد به منزلش برویم خیلی مجلل بود توضیح داد که همه مال امام رضاست. بعد توضیح داد که کوچک بودم پدرم مُرد مادرم ازدواج کرد ناپدری سخت میگرفت فرارکردم در بیابان تنها ماندم یاد توسلهای مادرم به امام رضا افتادم گفتم آقا من یتیمم پدری ندارم لطف کند شما امام رئوفی به فریادم برس دیدم ماشینی ایستاد راننده پیاده شد پرسید کی هستی کجا میروی گفتم جایی ندارم مرد گفت داشتم میرفتم ندایی به گوشم رسید امام رضا فرمود برو آن پسر بچه را به خانه ی خود ببر. و به سفارش امام رضا مدام به من رسیدگی میکرد مغازه میبرد برایم زن گرفت سرمایه داد و …. من همه را از لطف او دارم. در زلزله فردوس با خیرین دیگر روانه آنجا شدیم. آهک به چشمم پاشید و نابینا شدم و پزشکان نا امید شدند آمدیم مشهد پشت پنجره فولاد توسل کردم آقا من وام دار شمایم از کودکی این چشم ها را برای خدمت بر خلق می‌خواهم دوباره بینایم کرد.

شنیدند علیک السلام یا فلانی.

ـ مرحوم ملکی تبریزی آنوقت که با اسب و درشکه مسافرت میکردند از قم به مشهد آمد و داخل صحن شد فقط سلامی داد به حضرت و برگشت.

ـ علی اکبر پرورش (وزیر سابق آموزش و پرورش): ساواک مرا گرفته به زندان انداخته بوده در زندان رفقایی پیدا کردیم. یکی از فقا ح؟؟؟ (روحانی) محبوبی بود روز میلاد امام رضا بعد از دویدن صبحگاهی که داشتیم برای خودمان آمد و مشتی آرام برای شوخی به کتف من زد گفتم مشت زدن بلد نیستی اول اینطوری میکنی بعد …. مشتی زدم پایم لغزید خورد به گیج گاهش نقش زمین شد هرچه صدا زدیم و…. دیدیم مالش دادیم و…. نه برنگشت ترسیدیم این را جنجال تبلیغاتی خود کند و …. خلاصه مجبور شدیم پزشک زندان را خواستیم گفت مرده در گوشه زندان خرابه ای بود هرکه دلش میگرفت آنجا می رفت گریه میکرد. رفتم زار زدم به امام رضا میگفتم آقا روز عید است خوب عیدی بما دادید. دوباره میآمدم دیدم نه محبوبی همانطور است. دوباره رفتم خرابه از ته دل فریاد زدم یا الان مرگ مرا میرسانید یا زندگی محبوبی را …. خلاصه جواز دفن را نوشت آمبولانس آمد ببرد یکی گفت دستش تکان خورد و….

برچسب‌ها: , ,

مطالب مرتبط

متن سخنرانی ایام فاطمیه س در باب ارزش تفکر 1

دوره توانمند سازی ماه

سخنرانی شب عید فطر آستان مقدس حضرت معصومه س

سوابق برگزاری همایشات و سمینار های آموزشی

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
فهرست