
از سری گفتگو ها پیرامون سیر مطالعاتی آثار استاد صفایی حائری
مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین امیر غنوی
بسم الله الرحمن الرحیم
لیله القدر: یکی از سؤالات مهمی که علاقمندان به مطالعه نوشتههای استاد صفایی حائری دارند، این است که برای مطالعه آثار استاد، از کجا باید شروع کرد؟ آیا میتوان یک سیر مطالعاتی در این زمینه ارائه داد و گفت از این کتاب باید شروع نمود؟
در پاسخ به این سؤال نمیتوان راه حل کلی ارائه داد. گاه پیش میآید که فردی سؤالاتی دارد و میپرسد که پاسخ آنها را درکدام کتاب جستجو کند، در اینگونه مواقع مراجعهدادن او به کتاب، صحیح به نظر نمیرسد. چنین فردی ابتدا باید سؤالات خود را بررسی و تحلیل و تنظیم کند. بدون این کار، با خواندن کتابها سؤالات او و درگیریها و دغدغههای ذهنی او بیشتر از قبل میشود. اما در شرایط عادی یعنی زمانی که فرد درگیر سؤالات خاصی نیست و تنها قصد آشنایی با اندیشه استاد را دارد و میخواهد به یک ساختار ذهنی از این اندیشه دست پیدا کند، طبیعتاً باید ترتیب آشنایی با این اندیشه را رعایت کند. این اندیشه، جاهایی حرفهای پایهای و مبنایی خود را توضیح داده است. این جاهای پایهای می توانند مدخلی شوند برای فهم سایر حرفهای استاد.
البته این آشنایی هیچ اختصاصی به اندیشههای آقای صفایی ندارد؛ با هر اندیشمندی که بخواهید آشنا شوید اگر آن اندیشمند، نوشتههایی داشته باشد، باید ابتدا با پایههای اصلی آن فکر آشنا شوید. با کمک آن پایهها مسلماً بقیه حرفها مفهوم میشوند. این سؤال در فضای امروزی و در رابطه با اندیشمندان، زیاد مطرح میشود. البته برای آشنایی با یک اندیشمند در صورت امکان، بهتر است در مرحله اول به صورت اجمالی با آن اندیشه آشنا شد. به عنوان مثال درباره اندیشه استاد، خلاصهای از اندیشه ایشان را در نوشته «بهشتی بر فراز کوهسار» مطرح کردهام که تقریبا نیمی از آن درباره اندیشه آقای صفایی است؛ و نیمی هم درباره سلوک رفتاری ایشان. توصیه میکنم که افراد ابتدا آن را بخوانند. سپس برای آشنایی بیشتر سیر مطالعاتی را که عرض خواهم کرد، شروع کنند.
قبل از آنکه وارد بحث سیر مطالعاتی شوم لازم است این مقدمه را عرض کنم که الآن آنها که از ما چنین سؤالی را میپرسند، معمولاً دغدغهها و سؤالاتی دارند که پاسخی برای آنها پیدا نکردهاند. میپرسند که کدام یک ازکتابهای ایشان را بخوانند. که گفتم بنده جوابم این است که کتاب، حلّال مشکل شما نیست. کتابها مشکلات این افراد را زیادتر میکنند و بر ابهامات و پرسشهایشان میافزایند. به دلیل اینکه نمیتوانند پایههای اندیشه استاد را خوب بفهمند. به خاطر همین در چنین مواقعی توصیه میکنم که ابتدا سؤالاتشان را تجزیه و تحلیل کنند. بعد که سؤالاتشان را خوب هضم کردند، با استفاده از گفتگوهای حضوری با اهل فن به پاسخهای خود برسند.
به هر حال اگر بخواهیم یک برنامه عمومی ارائه دهیم، در این خصوص چند کتاب وجود دارند که میتوان برای شروع، آنها را معرفی کرد. برای مطالعه، میتوان از کتاب «رشد» آغاز کرد. پیشنهاد خود مرحوم استاد هم همین بود. شروع مطالعه با کتاب «رشد»، با سیری هم که ایشان برای تفکر انسان پیشنهاد میدهد، تناسب دارد. چون موضوع کتاب «رشد» خود انسان است و اینکه انسان دو مسیر میتواند داشته باشد؛ مسیر رشد و مسیر خُسر. ایشان معتقد بود که بحث باید با انسان آغاز شود و با تأمل بر اینکه انسان چه ظرفیتها و قابلیتهایی دارد و دنبال چه اهدافی باید باشد.
بعد از «رشد»، کتاب «مسئولیت و سازندگی» است. «مسئولیت و سازندگی» نه فقط نشاندهنده نظرات تربیتی استاد است؛ بلکه در شناخت مجموعه اندیشه ایشان نیز بسیار مؤثر است. اساس اندیشه آقای صفایی در فصلهای پنجم و ششم و هفتم این کتاب که در آنها از روش شناخت و جهانبینی اسلامی و آرمانها بحث میکند، بیان شده است.
علاوه بر این مرحوم استاد، اندیشمندی است که بیش از هر چیز نگاه تربیتی به مسائل دارد. به همین دلیل حتی به زمینههای دیگر هم که وارد میشود، زاویه دید تربیتی دارد. به خاطر همین، فهم نظام اندیشه تربیتی ایشان در «مسئولیت و سازندگی»، حتی در فهم اندیشه سیاسی و اجتماعی ایشان نیز تأثیر دارد. به همین دلیل بنده برای «مسئولیت و سازندگی» نقش ویژهای قائلم.
بعد از «مسئولیت و سازندگی» نوبت به کتاب «صراط» میرسد که نشاندهنده اندیشههای اخلاقی استاد است. این کتاب که در رابطه با سیر و سلوک انسان و مراحل آن است، هم نشاندهنده دقتهای تفسیری استاد است و هم استناد اندیشه او را نشان میدهد؛ آن هم استنادی بسیار عمیق. آنچنان عمیق که برای اثبات حرف خود، تنها به یک آیه اشاره نمیکنند؛ بلکه سیر گفت وگوی یک سوره را محل استناد قرار میدهند و شما احساس میکنید که انگار این سوره، تنها درباره همین موضوع گفتگو کرده است. همچنین در بحثهایی که مختص اندیشه ایشان است مانند: «ابتلاء»، به عنوان مرحلهای از سلوک یا «عجز» و «اعتصام»، نیز استنادات بسیار زیبایی به آیات قرآن دارند.
کتاب بعدی که در سیر مطالعاتی میتوان در نظر گرفت «روش نقد ج1» است که یک کتاب پایه در «کلام» محسوب میشود. استاد در این کتاب، سیر سؤالاتی را که برای انسان پیش میآید، از نقطه آغاز آن مطرح میکنند و از همینجا اتودی میزنند بر تمام اندیشه خود. بعد از این کتاب هم میتوان کتاب «ازمعرفت دینی تا حکومت دینی» را خواند. این کتاب بعد از فاصله زمانی حدود پانزده تا بیست سال از کتابهای قبل که در این مدت استاد در بایکوت بودند، نوشته و بعد از مرگ استاد منتشر شده است؛ به خاطر همین اندیشههای جدید استاد را میتوان در این کتاب دید.
نکتهای که اینجا روی آن تأکید دارم این است که حتما کنار این کتابها، نوارهای مربوط به تدریس این کتابها نیز گوش داده شوند. به این دلیل که معمولاً بسیاری، ارتباط خوبی، با این کتابها برقرار نمیکنند. ادبیات آقای صفایی به گونه ای است که کسی که آن را میخواند، ابتدا خوشش میآید اما مطلب را به خوبی متوجه نمیشود. به عنوان مثال همین کتاب «رشد» که نسبت به کتابهای دیگر استاد، کتاب پایهایتری است، فهمیدن مطالب آن به نظر ساده میآید؛ اما به هیچ وجه آسان نیست. به گونهای که بنده حدود هفت ساعت صحبت کردهام تا بتوانم این کتاب را توضیح دهم. بنابراین استفاده از نوار جلساتی که موجود است کمک زیادی به فهم کتابها میکند.
لیله القدر: میگویند خود آقای صفایی در پاسخ به این سؤال، به افراد مختلف جوابهای متفاوتی دادهاند. به یکی میگفتند: «کتاب «رشد» را بخوان، به دیگری کتابی دیگر را معرفی میکردند، به برخی نیز میگفتند که هیچ یک از کتابها را نخوانند و توصیه میکردند سراغ کتابهای دیگران بروند. بالأخره در این زمینه تکلیف چیست؟ آیا برنامه مشخص و واحدی نمیتوان ارائه داد؟
توصیههای متفاوت استاد به خاطر این بود که افرادی که به او مراجعه میکردند، متفاوت بودند. به عنوان مثال بعضیها محو آقای صفایی بودند و از حیث رفتاری و فکری کاملاً اسیر اندیشههای آقای صفایی بودند. به هیچ وجه نمیتوانستند به صورت مستقل فکر کنند. خواندن دوباره کتابها برای چنین افرادی سمّ بود. اینها باید نوشته های دیگران را میخواندند. با این کار در نقد فکرها و در مقایسهها، هم حرفها بهتر فهمیده میشد؛ و هم اینکه از آن چهار چوب بیرون میآمدند. مسلما توصیه استاد به آنها این بود که کتابهای دیگران را بخوانند.
گاهی نیز به برخی میگفتند کتاب «رشد» را بخوانند. یک روز بنده پیش استاد بودم. ایشان به یکی از بچهها که قصد مطالعه کتابها را داشت، گفتند کتاب «رشد» را بخواند. معلوم بود آن فرد در حال طی سیر طبیعی آشنایی با اندیشه استاد بود. دلیل این مطلب هم این بود که کتاب «رشد» که از اولین کتابهای استاد است، جزء اولین نقاط فکری ایشان هم محسوب میشود
لیله القدر: آیا گوش دادن به نوار جلساتِ تدریس کتابها ضروری است؟ علت تأکید شما در این باره چیست؟
علت این مسأله این است که کتابهای آقای صفایی سهل ممتنع هستند. یعنی کتابهای ایشان به گونهای هستند که پس از مطالعه، آدم احساس میکند که آن را فهمیده است؛ ولی در واقع متوجه نشده است. کتابهای مرحوم استاد از ادبیات بسیار قوی برخوردارند. تلاش من در جلسات تدریس کتاب «رشد» این بود که این ادبیات را از تن کتاب بیرون بیاورم و استدلال و خمیرمایه و محتوای اصلی بحث ها را روشن کنم. به این علت است که توصیه میکنم حتما نوارها را گوش دهید.
لیله القدر: تعدادی از جلسات تدریس کتابها به صورت مکتوب درآمده است؛ نظر شما درباره شرح مکتوب کتابها چیست؟
نوشتهها نیز قابل استفادهاند؛ ولی من اعتقاد دارم، نوار بسیار مفیدتر و مؤثرتر است. بنده به نوارهای تاریخ اسلام خودم بیشتر از مکتوب آنها علاقه دارم. چون نوشتهها آن حسی را که گوینده دارد، به صورت کامل به مخاطب منتقل نمیکنند. گوینده به خاطر اعتقاد و باوری که نسبت به حرفها دارد، با حس خاصی توضیح میدهد و این حس به مخاطب هم انتقال داده میشود و تأثیر را بالا میبرد.
البته نباید از امتیازِ متن و اثر مکتوب غافل شویم. آن امتیاز این است که نوشته اتقان و ثبات بهتری دارد و برای افرادی که قصد آشنایی عمیقتر با اندیشه را دارند مفیدتر است. علاوه بر این امروزه در دورهای به سر میبریم که نیاز زیادی به تصویر ساختار منسجمی از اندیشه دینی احساس میشود. این کار بهتراست که در قالب نوشته و مناسب با فضاهای آکادمیک انجام شود. با صوت این کار به صورت کامل انجام نمیشود.
لیله القدر: در سیر مطالعاتیِ پیشنهادیِ شما، مطالعه کتاب «صراط» بعد از کتاب «مسئولیت و سازندگی» مطرح میشود؛ در حالی که برخی کتاب «صراط» را قبل از «مسئولیت و سازندگی» پیشنهاد میکنند. دلیل شما در این خصوص چیست؟
«صراط» کتاب خوشخوانی نیست. این کتاب مطالب پراکنده زیادی دارد و از این شاخه به آن شاخه، زیاد پریده است. به خاطر همین جمعکردن مطالب آن دشوار است. به عنوان مثال چون مؤلف در این کتاب آیات قرآن را مطرح میکند، برای اینکه حق آیات را ادا کرده باشد، ناچار به نکات مختلف زیادی اشاره میکند. به خاطر همین میبینید که در این کتاب، مؤلف، زیاد به این سو و آن سو میرود و به همین دلیل تعداد تیترهای کتاب کم و حجم زیادی مطلب در آن هست که تیتر چندانی برایش نیست. بنابراین به نظر بنده کتاب «مسئولیت و سازندگی» از این جهت آسانتر است. البته «مسئولیت و سازندگی» هم بخشهایی دارد که دشوارتر ازصراطند. برای مثال بخش «روش شناخت» و همچنین بخش «روحیهها» آنجا که کلیات بحث را مطرح میکند، یعنی قسمتهای اول این بخش بسیار، دشواراند.
لیله القدر: موضوع اصلی کتاب «صراط» سلوک خود انسان است. در حالی که کتاب «مسئولیت و سازندگی» مسئولیت انسان بعد از سلوکش را، نسبت به دیگران مطرح میکند. بر این اساس آیا نباید گفت که مطالعه کتاب «صراط» مقدم بر «مسئولیت و سازندگی» است؟
بنده قضیه را اینقدر پیچیده نمیبینم؛ وگرنه باید گفت ابتدا از «روش نقد» شروع کنیم که در آن به سؤالات اساسی انسان مانند: «چرا زندگی کنم؟» و «از کجا آغاز کنم؟» و… پرداخته میشود. بنده جنبه آسانبودن کتابها را هم در نظر میگیرم.
لیله القدر: برخی معتقدند، نمیتوان سیر مطالعاتی خاصی درباره آثار آقای صفایی ارائه داد. معتقدند مطالعه این کتابها نیاز به مربی و زمینهسازیهای او دارد. نظر شما در این زمینه چیست؟
فکر میکنم که در این زمینه، نباید یک حکم کلی برای همه افراد صادر کرد. گاه فردی سؤالاتی برایش مطرح شده است. بله؛ حوالهدادن چنین فردی به کتابها درست نیست. چون در بسیاری از مواقع، سؤالات نیاز به کاوش و سؤالکننده نیاز به برخوردها و گفتگوهایی دارد و تنها بعد از آن گفتگوهاست که میشود از کتابها به عنوان ابزار کار استفاده کرد. در چنین مواقعی کتاب به تنهایی، به هیچ وجه، همه کار را انجام نخواهد داد. اما اگر مقصود این باشد که ارجاع به کتابهای استاد، همیشه باید همراه با مربی و زمینهسازی باشد، این مطلب درباره اندیشه هیچ اندیشمندی منطقی نیست. هر اندیشمندی که نوشتههایی دارد، باید بتوان راهی هم برای فهم اندیشه او از آن کتابها تعریف کرد که الآن ما در این گفتگو سعی میکنیم این کار را انجام دهیم.
لیله القدر: تألیفات استاد از چه ویژگیهایی بر خوردارند؟
درباره ادبیات ایشان چند نکته قابل ذکر است: یکی از ویژگیهای آقای صفایی، این بود که نوشتههای ادبی بسیاری را خوانده بود و ازآثار ادبی بسیاری بهره برده بود. میگفت گاهی از یک کتاب، یک کلمه یا یک عبارت آن را استفاده کردهام. ایشان به ما هم، توصیه میکرد که کتابهای ادیبات معروف آن زمان را که بر نثر ما اثرگذار بود، بخوانیم. پس اولین نکته این بود که از ادبیات دیگران زیاد استفاده میکرد.
دومین نکته، تنوع ادبی ایشان است که در نوع خود جالب است. به عنوان مثال نثری که در کتاب «تو می آیی» یا در مقدمه «انسان در دو فصل»، آنجا که درباره خود و پدرش حرف میزند، میبینید، ادبیات تخیلی بسیار قوی و سحرآمیزی است. اما در کتاب «استاد و درس»، با ادبیات بسیار ساده و آموزشی مواجه میشوید. باور نمیکنید اینها نوشتههای یک شخص است. تنوع نوشتاری استاد برخاسته از ذخایر قوی ادبیای بود که در او وجود داشت.
نکته سوم این است که آقای صفایی تلاش زیادی داشت تا نثرش متأثر از معصومین و برگرفته از نهج البلاغه و روایات باشد. کلمات کلیدی که ایشان به کار میبُرد، در آن دوره غیرعادی بود. بسیاری از تعابیر وکلمات و حتی آهنگ عبارتها برگرفته از آیات و روایات بود.
دلیل این مسأله نیز این بود که استاد، در جوانی پنج بار نهج البلاغه را خوانده بود. گاهی ساعتها با صدای بلند نهج البلاغه میخواندند.
نکته بعد توان هنری بسیار بالا و قدرت تخیل ایشان بود. افراد را از لحاظ ذهنی به دو دسته تقسیم میکنند. عدهای از ذهن ریاضی قویای برخوردارند؛ گروهی نیز از ذهن تخیلی خوبی بهره میبرند. آقای صفایی جزء گروه دوم بود.
این ویژگی برای خواننده یک مزیّت دارد و آن این است که فوقالعاده اثرگذار است. یک خطر هم دارد؛ ممکن است حرفها را به خوبی متوجه نشود. گاه فردی خطیب بسیار توانایی است که به شیوایی سخن میگوید و زیادهگویی نمیکند. و گاه علاوه بر قدرت بیان، این فرد خطیب، حکیم هم هست؛ یعنی در این عبارات مختصر، محتوایی بسیار غنی و عمیق را بیان میکند. در این صورت، گاهی فرد، بدون اینکه متوجه شود، جذب سحر کلام میشود و در فهم مطلب، به اشتباه میافتد.
بیانات امیرالمؤمنین و معصومین علیهمالسلام، غالبا اینگونهاند. خطبههای امیرالمؤمنین علیهالسلام، در حین اینکه بسیار احساس برانگیزند؛ از حیث محتوا، مرواریدهایی هستند که کنار هم چیده و به هم دوخته شدهاند؛ به گونهای که آدم فکر میکند دارد شعر میخواند.
البته تصور نکنید که چون بار احساسی نوشتههای ایشان بالا است، و ذوق ادبی و هنری خوبی دارند، تنها به همین مسأله دقت داشتهاند و هرچه از ذهن ایشان تروایده، نوشتهاند. استاد در مورد مطالب بسیار فکر میکرد و حتی ساختمان و چهارچوب نوشتهها را از قبل آماده میکرد. چند بار قبل از نوشتن، کارهایی را که در دست انجام داشت، به من نشان داد. همانگونه که کسی که قصد ساختن ساختمانی را دارد، ابتدا مصالح کار را فراهم میکند و بعد بر اساس طرح و نقشه، آنها را به کار میگیرد، استاد نیز ابتدا مطالب و نوشته ها را فراهم میکرد. بعد چهارچوب مباحث و طرح نوشته خود را آماده میکرد. بعد از آن مطالب را با دقت خاصی وارد این نقشه میکرد. یعنی دقیقا معلوم بود که چه مسیری را طی میکند و قرار است از کجا به کجا برسد.
دلیل اینکه بنده در جلسات تدریس کتابهای ایشان، تلاش زیادی میکنم و توضیح بیشتری میدهم، این است که نظم نوشتههای ایشان معلوم شود. چون دیده بودم که چگونه این مطالب نوشته میشد. و با چه دقت و زحمتی در کنار هم چیده میشد. بنابراین نوشتههای استاد صِرف غلَیان احساس نبود؛ بلکه درباره تکتک تعابیر فکر شده بود و ساختمان نوشته ابتدا طراحی شده بود و استاد بر اساس آن پیش میرفتند.
لیله القدر: از شما به خاطر وقتی که دراختیار ما گذاشتید، تشکر میکنیم.