تربیت و استعداد

folder_openبسته آموزشی
commentبدون دیدگاه

می‌توان از پنج استعداد و سرشت اساسی انسان که باید مورد حمایت قرار گیرد، نام برد. نخستین آن‌ها «عشق به حقیقت» است؛ به عنوان قوه‌ی محرکه‌ی اولیه‌ی هر فطرت عاقله که در درجه ی اوّل، منظور، عشق به شناخت حقیقت است. مورد دوّم عشق به نیکی و عدالت و سوّمین مورد، گشوده بودن انسان به هستی و حبّ حیات است». هیچ چیز به اندازه‌ی هستی انسانی عمیق و اساسی نیست.  به همین جهت این غریزه ی طبیعی در انسان باید از جنبه‌ی حیات روانی ارتقا یابد و به لحاظ اخلاقی قوام گیرد. چهارمین: ارزش و حرمت قائل شدن برای کار است. در حیات روحی انسان پس از نگرش به هستی، هیچ چیز ژرف‌تر از نگرش به کار نیست. منظور از کار، غریزه‌ی سخت کارکردن نیست، بلکه حرمت و احترام در برابر اثرِ خلق شده و احساس مبتنی بر انصاف و تعهد نسبت به آن. پنجمین: حس همکاری است که طبیعی‌بودن آن همانند سرشت و استعداد انسان برای اجتماعیات و سیاسیات است.

قواعد تربیت متعادل

هنجارهایی در تعلیم و تربیت جنبه‌ی اساسی داشته و تعیین‌کننده‌ی جهت‌گیری مربّی هستند. که در قالب چهار قاعده می‌توان بیان کرد:

قاعده‌ی اوّل: تشویق و مساعدتِ آن دسته از استعدادهای ذاتی کودک (یعنی فاعل عمل تربیتی) که حیات فکری را امکان‌پذیر می‌سازند. در این‌جا وظیفه‌ی مربّی «آزادسازی» است؛ نهی کردن کودک از کردار بد اثر کمتری دارد تا این که با پرتوی از نور ذهن او را نسبت به نیکی روشن ساخت… هنر حقیقی در این است که کودک با امکانات و توانایی‌های خود به زیبایی کردار نیک پی ببرد.

قاعده‌ی دوّم: در تعلیم و تربیت باید کانون توجّه به اعماق درونی شخصیّت و دینامیک ذهنی پیش از آگاهی معطوف گردد. تربیت باید قبل از هر چیز به درون و درونی شدن اثر و نفوذ تربیتی توجّه داشته باشد.

قاعده‌ی سوّم: مجموعه‌ی کار تعلیم و تربیت باید درصدد وحدت باشد و نه تفرقه.درجه‌ی اوّل، منظور، وحدت جسم و فکر است. وجه دیگر در ایجاد وحدت درونی در انسان، این است که تربیت و آموزش باید از تجربه شروع شود تا به وسیله ی عقل به تکامل برسد، امّا هدف نهایی که از طریق این قاعده باید تحقّق یابد، رسیدن به «حکمت» است.

قاعده‌ی چهارم: آموزش باید به آزاد شدن ذهن بینجامد و نه آن‌که آن را سنگین سازد. بدین معنا که آن‌چه آموزش داده می‌شود هیچ‌گاه نباید منفعل و مکانیکی، به مانند اطلاعاتی مرده که ذهن را سنگین و کُند می‌کند، دریافت شود، بلکه به عکس، این آموزش باید به یک درک فعّال در حیات ذهنی تبدیل شود.

ذهن از طریق تمرین نمی‌تواند توانایی‌های خود را آزاد کند بلکه تنها از طریق حقیقت است که می‌تواند به چنین مهمی دست یابد، زیرا دانش، انباشتن مواد در یک انبان نیست بلکه عمل زنده‌ای است از طریق آن اشیا به فکر تبدیل می‌شوند، به طوری که سرانجام در ذهن وحدت می‌یابند.

مطالب مرتبط

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
فهرست