تربیت طبیعی در مقابل تربیت عاریه ای

folder_openبسته آموزشی
commentبدون دیدگاه

گل با گل زرد گفت:زرد ار چه نکوست              سرخی دهمت که جلوه گیرد رگ و پوست

گفتش گل زرد راست گفتی،اما             من جامه ی عاریت نمیدارم دوست.

«نیما یوشیج»

مربی اصلی،ازلی و ابدی ما،فطرت ماست و دانش فطری که برخاسته از طبیعت درونی آدمی است،بهترین راهنمای آدمی است.

«سقراط»

ای درویش هرکه طلب وجود میکند که به آن می ماند که در حکایت آمده است که:(ماهیان روزی در دریا جمع شدند و گفتند که ما چندین گاه است که حکایت آب و صفات آب میشنویم و میگویند:که هستی و حیات ما در آب است و بی آب،حیات و بقای ما محال است.بلکه حیات جمله چیزها از آب است و ما هرگز آب را ندیدیم و ندانستیم که کجاست.اکنون برما لازم است که دانایی طلب کنیم تا آب را به ما نماید یا به تحقیق خبری دهد که در کدام اقلیم است تا اگر ممکن باشد به آن اقلیم رویم و آب را ببینیم.چون به خدمت دانا رسیدند طلب آب کردند.دانا فرمود:

ای درطلب گره گشایی مرده                        با وصل بزاده از جدایی مرده

ای برلب بحر تشنه در خواب شده           وی بر سر گنج از گدایی مرده

و این از آن جهت بود که ماهیان به غیر آب چیزی دیگر ندیده بودند.لاجرم آب میدیدند و نمیدانستند که چیزها به اضداد روشن و هویدا گردد.)

«عزیزالدین نسفی»

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد           آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود      طلب از گمشدگان لب دریا میکرد

بی دلی در همه احوال خدا با او بود               او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد

«خواجه حافظ شیرازی»

قانون تربیت کودک،در طبیعت او نهفته است.

«امانوئل کانت»

طبیعت اقتضا میکند که اطفال قبل از مرد شدن،باید کودک باشند.اگر بخواهیم این نظم طبیعی را به هم بزنیم،میوه های پیش رسی به دست خواهیم آورد نارس،بدمزه و فاسد!

«ژان ژاک روسو»

مطالعه در طبیعت،اصل و ریشه ی تربیت است و بقیه شاخ و برگ.آن را با فکر و دست خود مطالعه کنید.

«از کتاب اخلاق مردان بزرگ»

اگر به کودک فرصت دهید تا به طور طبیعی مطلبی را  با صرف بیش از سه روز وقت شخصا کشف کند،به تسریع رشد او بیشتر کمک کرده اید تا این که همان مطلب را به صورت عاریه ای از بیرون در اختیار او بگذارید.

«ژان پیاژه»

همانگونه که جهان از درون دارد ویران میشود تا بیرون آن آباد شود،تربیت کنونی نیز همواره آدمی را از درون تهی میکند تا بیرون او زینت یابد.

انسان هنوز به گونه ای تربیت نشده و یاد نگرفته است که آنگونه به حوادث نگاه کند که تلخ ترین و درناک ترین آن هارا هشیار کننده و سازنده ی طبیعت خویش بداند.او هنوز یاد نگرفته است که باید قدرت را از درون ضعف،نعمت را از درون نقمت،عسر را از درون یسر،صبوری را از درون بی قراری،آرامش را از درون آشفتگی،حیات را از درون مرگ،نور را از درون ظلمت،بی نیازی را از درون محرومیت،گنج را از درون رنج،وصل را از درون هجر،یقین را از درون شک،ثروت را از درون فقر،پاسخ را از درون سوال،معلوم را از درون مجهول،حقیقت را  از درون واقعیت،رحمت را از درون زحمت،رفعت را از درون فروتنی و بالاخره جهان را از جهان درون استخراج نماید!

تربیت طبیعی به این معنا یک «فرایند درونی،خودانگیخته،تجربی،فاعلی و اکتشافی است،حال آن که تربیت عاریه ای یک فراورده ی بیرونی،دگر انگیخته و اکتسابی است.در تربیت طبیعی «جان آگاهی»جانشین «خوآگاهی»میشود و «جان بینی» بجای «جهان بینی» می نشیند.

مراد از «تربیت طبیعی»،شکوفایی «تمامیت خود» در «ذات خود» از «درون خود» و برای خداگونه شدن «خود» است.عوامل بیرونی صرفا زمینه ساز،مهیا کننده و تسهیل کننده هستند.

در این جا مربی تربیتی صرفا در حد بیدارکننده ی شرایط رشد است.او نمیتواند و نباید حقیقت را به متربی منتقل کند؛

در تربیت عاریه ای و یا در «تربیت تصنعی»که با نگاه صنعتی به کودک اورا از رفتار طبیعی،منش فطری و شناخت درونی محروم میکند،بیش از آنکه در دایره ی «وجود خویش»خود را تجربه کند،در مدار خواسته و سلیقه ی دیگری نقش میگیرد.او یاد می گیرد که چگون اقتباس و تقلید کند و از هرگونه ابتکار،اعتماد،هویت،استقلال و تمایز یافتگی خودداری ورزد.

والدین،روشی بسیار ظریف را اعمال میکنند:اگر کودک حقیقت را بگوید، در او ترس ایجاد میکند.هیچ کس نمیخواهد کودک حقیقت را بگوید و کودک هنوز قادر به دروغ گویی نیست،ولی باید این را بی آموزد.کودکان تماشاگران دقیقی هستند:نظاره گر هایی که آنچه را که در اطراف رخ میدهد،تماشا می کنند.البته حس هایشان بسیار شفاف و نا آلوده است.آنان حقیقت را فورا می بینند.

اما در تربیت طبیعی،هیچ گونه هدف گذاری خارج از وجود متربی صورت نمی گیرد،زیرا اگر تربیت به راستی طبیعی و فطری باشد،هدف آن در ذات آن است.مانند فعالیت بازی در کودک هدف آن در خود آن است.

هدف تربیت طبیعی معطوف به «درون» است و نه بیرون.هدف در این رویکرد در فرایند رشد و تحول کشف میشود و نیازی به هدف گذاری های تصنعی و قرار دادی نیست.

تربیت طبیعی همان شکوفایی فطرت الهی انسان است،هدف تربیت طبیعی یک «راه»است و نه «مقصد»؛یک «فرایند»است و نه یک «فرآورده»؛نوعی پرده برداری از آن چیزی است که «هست»و نه آن چیزی که باید باشد و یا ایجاد شود؛یک کشف است و نه اختراع،یک بینایی و روشنایی درون است و نه  تابیدن نور از بیرون  به آن.

تربیت طبیعی یک «سفردرونی»است،اما تربیت عاریه ای یک «سفر بیرونی» است.تربیت دینی نیز ترجمان تربیت فطری و طبیعی است و مذهب نیز یعنی رفتن  به درون و کشف آنچه در وجود ما «هست»و نه آنکه به وجودمان چیزی ضافه کنیم و ا منتقل نماییم.تنها کافیست که یادآور شویم .«یادآوری» یا به تعبیر قران کریم «ذکر» یگانه را کشف آن چیزی است که داشته ایم و داریم.رهیافت «ذکر»برای بیداری فطرت انسان ها بوده است.

قبل از آنکه عشق به دین،حقیقت،کمال،جمال و خیر به طور فطری و طبیعی از درون او ظاهر شود،او را با «آموزش های صوری»«عادت های کلیشه ای»،«تشویق و تنبیه های بیرونی»و «تزریق و تحمیل مطالب»وادار میکند که ادای حقیقت جویی،کمال طلبی،جمال دوستی و خیرخواهی را در بیاورد.قبل از آنکه شخصا هویت «فردی»خویش را کشف کند،هویتی از بیرون برای او می سازد.

فاجعه ی محصول تربیت عاریه ای،«انسان برنامه ریزی شده» و «انسان دست کاری شده»است.امروز نه تنها هویت آدمی را از همان لحظه ی تولد با حضور«تربیت تصنعی»در قالب روش های شرطی سازی،عادت مدار و تحمیلی،مسخ و تحریف میکنند،بلکه مداخله گری های نامرئی را برای شرطی کردن او -حتی پیش از تولد- آغاز کرده اند.آن ها از طریق علم ژنتیک در شاخه ی «مهندسی رفتار»یا مهندسی «تغییر ژن ها»،که اصطلاحا به مهندسی «بیوتکنوژنتیک»معروف است،از همان آغاز تشکیل نطفه،از وضع کلی جنین،جنس،ریخت های مورفولوژیک و ویژگی های زیست شناختی و روان شناختی او مطلع میگردد؛لذا از همان لحظه،دست کاری ها،دخالت ها و تغیرات و اصلاح های ماشینی و تصنعی شروع میگردد.

برای انسان «برنامه ریزی شده»که قبل از چشم گشودنش به جهان برون دست کاری شده است،پس از تولد نیز طرحها و نقشه های از پیش ترسیم شده ای فراهم آورده اند.خیلی زود،قبل از آنکه پدر و مادر به عنوان اولین اثرگذاران تربیتی برای او اثری بگذارند،نهاد های القاکننده ی نامرئی و ناهشیار از طریق امواج بدون دیوار وارد حوزه ی خانوده میشود.

«آلفرد سووی»«یکی از ویژگی های جامعه ی معاصر میزان هزینه هایی است که در راه «پردازش انسان»و نه پرورش او بکار میبریم.یعنی؛انسان های خام را با نقشه ها و انگاره های شخصی و سلیقه ای خود شکوفا میکنیم و بارور میسازیم.بهره وری آن هارا بالا میبریم!و توانایی و قابلیت آن هارا افزایش میدهیم.بنابرابن برنامه هایی از طریق امواج مخفی و نامرئی در خدمت ساختن و پردازش انسان ها طبق آنچه جامعه ی صنعتی به آن نیاز دارد،و پرورش میابند.»

وقتی دوری از فطرت اتفاق بیفتد آموزش مقدس ترین ارزش ها نیز در وجود آدمی ریشه نمیگیرد.بلکه حجاب و مانع پرورش حس دینی نیز میشود.

هنگامی که هدایت اکتسابی(آموزش ها،یاد دادن ها،الگو ها و تعالیم معارف الهی)برمبنای هدایت تکوینی(فطریات،خمیرمایه ها،آمادگی ها،ذوق های درونی و نیاازهای طبیعی)صورت نگیرد،تربیت از حد انضباط بیرونی و نقش های تصنعی فراتر نمیرود؛مراسم دینی نیز تصنعی و بی محتوا و عاریه ای میشود؛کلام عارف و واعظ بی ریشه و فریبنده میگردد و اخلاق نیز رنگ تظاهر،ادا،شکلک،و اتیکت به خود میگیرد.

در تربیت طبیعی،کودک یعنی موجود پاک و بی آلایش و خالص،بی تزویر و بی ریا،صریح و راستگو،ظاهرش برابر باطن،عملش برابر خواست و فهم،لحنش برابر دل،رفتارش مطابق گفتار و فطرتش مقدم بر همه ی این هاست.تربیت طبیعی مراقبتی است غیر مستقیم و دورادور از کودک در حال رشد و تحول،آنگونه که وجودش اقتضا میکند.

من در بهار غرقم و در من بهار نیست        در دامنم گل است و به دل غیر خار نیست

روزی عارف بزرگ«خواجه عبدالله انصاری»به همراه یکی از مریدان خویش از جاده ای گذر میکرد.«مرید»به رسم ادب پشت سر خواجه در حرکت بود که خواجه خطاب به وی گفت:«ای پسر!پشت سر من راه مرو»مرید پیش خود گفت:«خطا کردم!شاید خواجه را میل سخن و درس گفتن با من باشد.»پس به سمت راست خواجه شتافت و از این سوی به راه افتاد.لحظه ای بعد خواجه گفت:«ای پسر،از سمت راست من راه مرو.»مرید با خود گفت:«خطا کردم!چه،سمت راست بزرگان جایگاه مریدان ارشد است.»پس،از سمت چپ خواجه قدم در راه نهاد.لختی گذشت و خواجه گفت:«ای پسر!از سمت چپ من راه مرو.»مرید بر خود نهیب زد:«بازهم خطا کردم!چه،من باید پیشاپیش خواجه روم تا هم راه را بر او باز کنم و هم مانع تابش اشعه ی خورشید بر رخسارش گردم.»و چنین کرد.اما اندکی بعد خواجه برای مرتبه ی چهارم او را به خود خواند و گفت:«ای پسر!پیشاپیش من راه مرو.»مرید حیران از آنکه چه کند،به خواجه گفت:«نه پشت سرشما،نه سمت راست،و چپ و نه پیشاپیش.پس از کدام سمت حرکت کنم؟»خواجه گفت:«ای پسر راه خویش دریاب و از آن سو برو.»

یکی ساخته و پرداخته «طبیعت» است و دیگری ساخته و پرداخته «اجتماع»است هدف آموزش و پرورش تجدید ساختمان طبیعی آدمی است؛تربیت هرکس باید مبتنی بر درون مایه های نامتعین و ناهمتای خویش صورت گیرد.

هر گاه به جای این که آدمی را برای خودش تربیت کنند،برای «دیگران»پرورش دهند و هرگاه آدمی را به جای این که بر اساس طرحی که در درون دارد از برون طرح ریزی نمایند،«تربیت عاریه ای» بر «تربیت طبیعی» غلبه میکند.هرگاه بجای کاربرد «روش های طبیعی»،«حالات طبیعی»،«نقش های طبیعی»،«رفتارها،تجربه ها،برخوردها،الگوها و آموزش های طبیعی»،از روش ها و رفتارهای قالبی و کلیشه ای استفاده کنیم تربیت طبیعی را قربانی تربیت کلیشه ای کرده ایم.

هرگاه «تبلیغات بیرونی»بر «ترغیب های درونی»تسلط یافت؛هرگاه «مشوق های بیرونی»بر«خودانگیخته های درونی»چیره شد؛هرگاه «ترس و تنبیه بیرونی»بر«خوف و خشوع درونی»برتری یافت؛هرگاه تراکم اطلاعات  و آگاهی های بیرونی،معرفت،و بصیرت درونی را تحت الشعاع قرارداد؛هرگاه آموزش های بیرونی بر فهم درونی سایه افکند؛هرگاه «دینی کردن»بر «دینی شدن»سبقت گرفت؛واگذاری نقش بجای نقش پذیری نشست؛«یادادن»جایگزین «یادگیری»شد و «تربیت کردن»مانع «تربیت شدن»گشت

آنگاه فاصله ی میان تربیت درونی و تربیت برونی پررنگ تر و عمیق تر میشود. در حقیقت اغلب کج روی ها،فسادها،انحرافات و ناهنجاری های اخلاقی و رفتاری آدمی از آنجا شروع میشود که از قوانین تربیت طبیعی خارج میگردد.شتاب زدگی های کودکانه ی بزرگ سال در تربیت کودک،دل سوزی های افراطی،در مراقب رفتار کودک،حساسیت ها و سخت گیری های بیش از حد،سهل انگاری های بی حد و مرز،رفتارهای بی پرده و مقررات آمرانه،همه  و همه برخاسته از دخالت ها،دست کاری ها،و اقدامات ناشیانه ای است که با قصد تربیت و با نیت خیرخواهانه مانع شکوفایی قابلیت های فطری و سرمایه های کمال زای طبیعت کودک میشود.چگونه ممکن است«تربیت نکردن»به فرایند «تربیت شدن»کودک یاری برساند،و نیز«یاد ندادن»به«یادگرفتن»او«نقش ندادن»به«نقش پذیرفتن»او«دینی نکردن»به«دینی شدن»او،کمک کند.

العامل علی غیر بصیره کالسائر علی غیرالطریق،لایزیده سرعۀ السیّر الا بعدا.

رسول اکرم فرمودند:مَن عَمِل عَلی علمٍ کانَ ما یفد اکثر ممّا یُصلح.

هرکس بدون آگاهی اقدام به کاری نماید بیش از آنکه اصلاح کند تباه خواهد شد.

اگر میتوانستیم هیچ اقدامی در تربیت نکنیم به مراتب به تربیت نزدیکتر میشدیم

همانگونه که اگر مادری از کودک خود مراقبت نکند برخلاف قوانین طبیعت رفتار کرده است؛همانگونه هم اگر بیش از حد کودک را مواظبت نماید برخلاف قوانین طبیعت رفتار کرده است.

اگر کودک آدمی،خدارا دیرتر بشناسد بهتر است تا این که در ذهن خود صفاتی را تصور کند که لایق شآن و مقام حق تعالی نباشد.مربیان قصد دارند رفتارهای دینی و اخلاقی بزرگ سال را به کودک بیاموزند ولی چون این طرز رفتار به طور طبیعی و بر اساس قابلیت های ذهنی و عاطفی از طرف کودک پذیرفته نمی شود کودک از اخلاق و دین چیزی جز ریا و دروغ گویی یاد نمیگیرد.

تقریبا تمام درسهای اخلاق که به کودکان میدهند خلاصه میشود:

بزرگ سال:نباید این کار را بکنی.

کودک:چرا نباید بکنم؟

بزرگ سال:برای این که کار بدی است.

کودک:کار بدی است؟کار بد کدام است؟

بزرگ سال:آن کاری است که تورا از انجام آن منع میکنند

کودک:مگر چه ضرری دارد،کاری را که منع کرده اند انجام دهم؟

بزرگ سال:ضررش این است که تورا برای نافرمانی تنبیه میکنند.

کودک:سعی میکنم که خبردار نشوند.

بزرگ سال:مراقب تو خواهند بود.

کودک:در خفا آن کار را انجام میدهم.

بزرگ سال:تو را تنبیه میکنند.

کودک:دروغ خواهم گفت.

بزرگ سال:نباید دروغ بگویی.

کودک:چرا نباید دروغ گفت؟

بزرگ سال:برای اینکه کار بدی است….

این است دور و تسلسلی که نمیتوان از آن اجتناب کرد.طبیعت کودک اقتضا میکند که کودک قبل از بزرگ شدن،کودک باشد.بگذارید کودک در بازی های بی هدف(لعب)غرق شودتا در بزرگسالی به جدی ترین فعالیت ها بپردازد.[1]

اگر بخواهیم دل سوزتر از طبیعت و جلوه تراز قانون فطرت باشیم،به میوه ای خام،نارس و پیش رس دست خواهیم یافت.

در نتیجه با دست خود(ناخواسته و ناخودآگاه) وادارشان کرده ایم که همواره مارا فریب بدهند و با پنهان کاری و ریاکاری اخلاق واقعی خود را از ما مخفی کنند.گفته شود که رعایت قوانین و مقررات اجتماعی باید از روی باور درونی وکنترل وجدانی و اخلاقی همراه باشد،ولی میبنیم که افراد به تبع منابع کنترل بیرونی،جریمه،مجازات،زندان…)مجبور به اطاعت میشوند.بزرگسالان کنونی همان کودکان دیروزی هستند که بد تربیت شده اند.لذا باید کودکان را طوری تربیت کرد که بدون جبر و زور و یا به دور از مشوق های بیرونی به وظایف خود عمل کنند.

 منظور واگذاری و وانهادن مطلق کودک به طبیعت خویش و جدا کردن او از عوامل زمینه ساز بیرونی تربیت نیست.تربیت طبیعی به معنی استفاده از طبیعت جنگلی به سبک توحش اقوام بدی نمی باشد؛تکیه نمودن به آن بخش از طبیعت کودک که متضمن جنبه های حیوانی نیز می باشد؛نیست.تربیت طبیعی نافی تربیت اجتماعی و پذیرفتن قوانین و مقرارت جامعه و دوری جستن از صحنه ی فرهنگ و تمدن و پیشرفت و علم و تکنیک نیز نمی باشد بلکه برعکس.

تربیت طبیعی توجه به طبیعت پاک کودک است؛بها دادن به برخوردهای طبیعی با کودک است؛به کار گیری روش های طبیعی در فرایند تربیت است؛استفاده از موقعیت ها،شرایط،تجربیات و روی داد های طبیعی و واقعی برای تربیت کودک و تکیه نمودن به منابع درونی و مکانیزم های خود انگیخته و نقشه ها و طرح های تکوینی و ژنتیکی کودک می باشد.

قُل اَغَیرَ اللّه ابغی رَبَاً و هُوَ ربُّ کُلِّ شئ   (انعام-164)

هنوز مفهموم تربیت درهاله ای از ابهام و نارسایی به سر می برد.حل مسئله تربیت موقوف به پاسخ سه سوال اصلی از سوالات است.

1.آدمی از زندگی در این عالم چه میخواهد و یا چه باید بخواهد؟

2.مقصد از خلقت آدمی در این جهان پر رمز و راز چیست؟

3.افرادی که در عصر کنونی به زندگی مشغول اند باید دارای چه نوع تربیتی باشند تا به افرادی شایسته و رشد یافته تبدیل بشوند؟

ویژگی های تربیت:

الف-فراهم نمودن شرایط بروز و ظهور قوای وجودی هر موجود.

ب-رشد طبیعی و تدریجی و هماهنگ همه ی نیرو ها و استعدادهای آدمی

ج-به فعلیت در آوردن استعداد های درونی که در شئ موجود است.

مایه ها و قوانین تربیت در درون نهفته است.

آیا تربیت یک محصول است یا یک فرایند؟آیا درون زاد است یا برون زاد؟آیا ساخته طبیعت است یا ساخته ی فرهنگ؟از این زاویه،تربیت یک فرایند پویا و مداومی است که در دو بعد منفی و مثبت (مطلوب و نامطلوب)در جریان است و بیشتر از درون سرچشمه میگیرد.

محرک باید به قدر کفایت وارد شود و سپس طبیعت آدمی بر اساس مکانیزم تعادل جویی متزاید آن را تداوم و کمال می بخشد.

«فرانسس بیکن»میگوید:افراد به حسب کسب معارف و روش پرورش خود به  سه دسته تقسیم میشوند.پاره ای از آنها مانند مورچگانی هستند که کارشان جمع آوری و انباشت دانه از بیرون است.ذهن این افراد به منزله انباری است که تنها اثر پذیر،ضبط کننده و ذخیره کننده است و برون داد و محصول آنها چیزی جز مواد خامی که از بیرون به دست آورده اند نیست.

دسته دوم مانند کرم ابریشم هستند و همواره هرآنچه در درون دارند با لعاب خویش می تنند و از درون خودشان شکل میدهند و هیچ تعاملی با عوامل بیرونی ندارند.اما دسته ی سوم نظیر زنبور عسل اند که شهد گل ها را از خارج می مکند و فرآورده های بیرون را با درون مایه های خود در هم می آمیزند.آنچه بازده برونی آن هارا به ثمر می نشاند،خمیر مایه و شیرازه ای است که از درون به آن طعم و مزه و هویت می بخشد و آن تولید عسل است.

علی(ع)در باب عقل طبیعی(خمیر مایه های درونی و فطری)و عقل اکتسابی(شرایط و عوامل تجربی و محیطی)است.که می فرماید:العقل عقلان:مطبوع و مسموع ولا ینفع المسموع مالم یکن مطبوع کما لا ینفع نورالشمس و نورالعین ممنوع.

عقل دو گونه است:عقل طبیعی و عقل استماعی.کسی که عقل طبیعی ندارد عقل استماعی،اورا سودی نبخشد،همچون نابینایی است که خورشید بر او بتابد.

عقل الطبع و عقل التجربه وکلا هما یودّی الی المنفعه.

عقل طبیعی و عقل تجربی و هر دو مایه ی سود است.

لذا تربیت اکتسابی در صورتی مفید و موثر است که با مقتضیات فطرت پیوند یابد.

«هزار سخن بگوی؛تا از درون مصدقی نباشد سود ندارد،هم چنان که درختی را تا ریشه ای در خاک نباشد،اگر هزاران سیل آب بر او ریزی سودی ندارد.اول آنجا باید ریشه ای باشد تا آب مدد او شود.و اگر همه ی عالم نور گیرد،تا در چشم نوری نباشد،هرگز نور را نبیند.اکنون اصل آن قابلیت است که در نفس است.»

تا اندرون آماده ی پذیرش نباشد هرچند پیام ها،مقررات،موعظه ها و آموزش ها درست،منطقی و زیبنده باشد،نتیجه ای حاصل نمیشود.برای همین است که شکست های آموزشگاهی،وارونه شدن نتایج تربیت،آثار سوء و زیان بار اقدامات به اصطلاح تربیتی که با نیت خیر و به قصد اصلاح و با هدف کمال جویی صورت میگیرد،معلول بی توجهی به نیازهای درونی مخاطب است.

تربیت یعنی «فراهم کردن زمینه های مساعد و رفع موانع برای به فعلیت رساندن و شکوفا شدن استعدادهای انسان در جهت مطلوب»و یا «ایجاد زمینه های مناسب برا اینکه متربی خود شخصا در به فعلیت رساندن استعداهای نهفته ی خویش و کسب صفات و فضایل اخلاقی در جهت نیل به کمال مطلوب تلاش نماید.

پیامبر(ص):الناس معادن کمعادن الذهب والفضه.

خواجه نصیرالدین طوسی:مراد از قابلیت یا استعداد،امکاناتی است که تصویر کلی آن در خلقت هر موجود،وجود دارد،ولی فعلیت یافتن آن منوط به فرصت مناسب است.

کار مربی ایجاد صفات و خصایل اخلاقی و یا مقررات انضباطی در کودک نیست بلکه او فقط باید زمینه ساز و فراهم کننده ی شرایطی باشد تا خود کودک،شخصا به کشف و تحقق آن خصایل بپردازد.و الّا هرگونه کوششی نتیجه معکوس دارد.

تا که از جانب معشوق نباشد کششی               کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

آنچه که در این گونه تربیت مهم است،تاکید بر فعال نمودن و  تکیه بر خودجوشی،خودانگیختگی،خودیابی و خود رهبری متربی است.

سقراط:همه ی ما آبستن حقیقت هستیم و نقش مربی و معلم باید نقش یک قابله باشد.سقراط هدف از تربیت را عشق به حقیقت و زیبایی میداند و معتقد است هنر مربی آن است که این عشق و نیاز را در متربی ایجاد کند.کار خداوند هم در تربیت انسان این چنین است.مسیر های متفاوت و متضادی را در پیش او گذاشته است،اما انتخاب و جهت گیری با خود اوست.لذا متربی قبل از اینکه مومی در دست مربی باشد تا به هر شکلی که میخواهد او را قالب ریزی کند،همچون بذری پر از استعداد و ذخایر و قابلیت های بالقوه ای است که در بستر طبیعت به ودیعه گذاشته شده است و در صورت مستعد شدن شرایطی همچون آب و هوا وخاک و باغبان مناسب،به تحقق خویش همت می گمارد.

و تزکیه که محدودتر و عمیق تر از مفهوم تربیت است به تربیت انسانی نزدیک تر بوده.

دَواوک فیکَ و ما تَشعُرُ و دَاوکَ مِنکَ و ما تُبصِر 2


5.اشاره به حدیث پیامبر اکرم(ص):عرامۀُ فی صِغره زیادهُ فی عقلهِ فی کبره.

یستحّب عرامهُ الغلام فی صغره لیکون حلیما فی کبره.ثم قال:لا ینبغی الّا یکون هکذا.

دع ابنک یلعب:فرزندت را واگذار تا بازی(بدون هدف)کند.

برچسب‌ها: ,

مطالب مرتبط

زن آنگونه که باید باشد (زن _ خانواده _ بحران)

فضیلت قرائت سوره توحید در ماه رجب

دوره آنلاین ” رَوَند تولید عکس نوشته دینی”

انتصاب ” حجت الاسلام سید محمد صادقی آرمان ” به مدیریت مرکز رشد و نوآوری سازمان تشکل های دینی

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
فهرست