تربیت «باز» در مقابل تربیت«بسته»

folder_openبسته آموزشی
commentبدون دیدگاه

کودک آدمی باید چگونه تربیت شود؟چرا باید اینگونه تربیت شود؟منبع و مرجع تعیین ملاک های تعلیم و تربیت او چیست؟چه کسانی در تربیت و چگونگی شکل دهی شخصیت او از اولویت برخوردارند؟نسبت حق «دولت» و حق «خانواده» در تربیت کودک چگونه تعیین می شود؟آیا این حق خانواده است که هرگونه که اراده کند فرزند خودرا تربیت کند یا حق دولت و حاکمیت سیاسی است که شهروندان را مطابق خواسته ها و مقتضیات سیاسی خود تربیت کند؟

نوزاد آدمی در بدو تولد مستعدترین و گسترده ترین ظرفیت را برای بازتولید «خود» و جهان پیرامون به برکت هوش و قدرت سازگاری خود همراه دارد.

رابطه ی میان «آزادی»و«تربیت» همانند رابطه ی میان «درون سازی» و «برون سازی»است.در «درون سازی» جهان بیرون متناسب با ظرفیت ادراکی و پیش فرض های قبلی کودک تفسیر و تحلیل می شود و در «برون سازی» این جهان درونی است که به تبع واقعیت بیرونی تغییر می کند.در این جاست که تفاوت دو نظام بزرگ روان شناختی در قلمرو «تربیت»و «یادگیری»آشکارتر می شود.دسته ی اول نظری هایی که تربیت و یا یادگیری را محصول عوامل بیرونی (بر اساس همان دیدگاه ارسطو در قالب مشابهت،تضاد،مجاورت و یا بر اساس نظریه های «رفتار نگرها» در قالب تداعی،تجربه،تکرار،تمرین،عادت،شرطی سازی و … )قلمداد می کند و در مقابل،دسته ی دوم نظام هایی که تربیت و یادگیری را محصول کنش آزاد و مستقل فرایند های درونی (بر اساس دیدگاه افلاطون،در قالب یاداوری،باز تولید،یا بر اساس نظریه های «تحول نگرها» در قالب بینش،پردازش و دریافت ناگهانی) تلقی می کند.

عده ای از روانشناسان از جمله «رفتاری نگرها»از سوی دیگر روانشناسان شناختی نگر بر این باورند دسته ی اول،تحول روانی کودک را تابع یادگیری و دسته ی دوم،یادگیری را تابع روانی می دارند.در پاره ای از موارد سهم «آزادی»بیش از تربیت و در پاره ای موارد برعکس آن است.بیان چگونگی رابطه میان «سازمان یافته های زیستی»(طبیعت،فطرت،ژنتیک،فرایندهای بیولوژیک،سیستم زیست شیمی و عصب شناختی بدن”)از یک سو و «سازمان دهنده های محیطی»(مداخله گری های تربیتی،یاد دهی،یادگیری،عوامل تغییر دهنده ی رفتار،فرهنگ،جامعه،خانواده،رسانه و … )است.یعنی حد فاصل می تواند مرز میان آزادی و تربیت،محیط و وراثت و طبیعت و فرهنگ را مشخص کند.

هرگاه «سازمان دهنده های محیطی»(فرهنگ و تربیت) بتوانند «سازمان یافته های زیستی» (وراثت و طبیعت)را تغییر بدهند آنگاه مرز میان محیط و وراثت یا مرز میان آزادی و تربیت برداشته می شود.همان چیزی که امروزه تحت عنوان مهندسی بیو تکنوژنتیکی یعنی مهندس تغییر سازه های زیستی و ژنتیکی در حال آزمایش و گسترش است و از سطح حیوان (آزمایش بر روی موش ها و خوکچه ها)به سطح انسان در حال نفوذ و تعمیم می باشد.

در چنین شرایطی می توانی کاتولوگی از انواع انسان ها داشته باشیم،بدین معنا که متخصصان علم ژنتیک به والدین پیشنهاد می کنند و از آنها می خواهند که قبل از تصمیم گیری برای بچه دار شدن ویژگی های شخصیتی و نوع جنسیت فرزند خود را با مراجعه به تصاویر و ترکیب های موجود در کاتولوگ پیش رو انتخاب کنند.

«علم مهندسی بیو تکنوژنتیک»می تواند مهندسی رفتار و یا مهندسی شخصیت در تعامل «خودآورده ها» و «خودآموخته ها»«تبیین»،«کنترل»و «پیش بینی»کند.در چنین شرایطی بجای تربیت انسان ها باید صنعت انسان ها را داشته باشیم و به جای توصیف ویژگی ها باید به تولید ویژگی ها بپردازیم.

آیا کودک آن چیزی است که هست؟(رهیافت تسلیم گونه در تعلیم و تربیت)

آیا کودک آن چیزی است که باید باشد؟(رهیافت صنعت گونه در تعلیم و تربیت)

آیا کودک آن چیزی است که می تواند بشود؟(رهیافت تایید گونه در تعلیم و تربیت)

در قرائت نخست،کودک آزادی مطلق دارد و تابع هیچ «باید»و «نباید»نیست،او همچنان گیاه «خودرو» و «خودپو» بر اساس طبیعت و غریزه و نیرو های درون زا تغییر می کند.در این جا تربیت متضمن «تسلیم» به طبیعت و رشد خود به خودی کودک بدون دست کاری و جهت دهی  بستر سازی و یا کنترل و هدایت است.

در قرائت دوم،کودک محدود به بایدها قالب ها و مدل هایی است که اولیا و مربیان برای او از قبل در نظر گرفته اند  اورا آنگونه تربیت میکنند که «می خواهند» و کودک نیز باید به گونه ای رشد یابد که در قالب و مدل از پیش طراحی شده بگنجد در این جا تربیت معطوف به «تغییر»طبیعت و خودآورده های کودک است.در این رویکرد کودک هم چون خمیر مایه ی خام در اختیار نجار و یا صانع قرار می گیرد تا بر اساس مدل از پیش تعیین شده در چرخه ی سیستم ماشینی تشویق و تنبیه الگودهی و … «طبیعت خودآورده ی خود را مطابق تربیت خواسته شده یا مطلوب!»شکل دهد.کودک در این مدل تعلیم و تربیت ظرفیت خود را به شکل مظروف در می آورد.

در قرائت سوم:طبیعت و تربیت در تعامل با یکدیگر به شیوه ای یک پارچه و درهم تنیده همچون تار و پود یک قطعه از  پارچه،شخصیت کودک نه آنگونه است که «هست»و نه آنگونه –تسلیم شدن به جبر غریزه است-و نه آنگونه که «باید» – تغییر دادن طبیعت است- بلکه آنگونه که «می تواند» – که تایید کردن استعداد و فطرت کودک است- متحول می شود.محلوظ داشتن توانمندی ها،ظرفیت ها،نیازهای روان زادی و الگوهای تکوینی رشد ،«تربیت» تابع «طبیعت» (به شکل فعال و بالنده) می شود.

آیا باید کودک به تبع نیازهای غریزی و تکانه های روان زادی «تسلیم»شود  یا به تبع قالب های بیرونی و مدل های صنعتی والدین و متولیان جامعه«تغییر کند» و یا اینکه باید به تبع ظرفیت های درونی در تعامل با عوامل زمینه ساز بیرونی در فرایند خودشکوفایی و تحقق تمامیت خود «تایید» شود؟

در الگوی اول این کودک است تعیین می شود.در الگوی دوم این بزرگ سال است و در الگوی سوم این کودک است که بستر خود را در تعامل با محیط و با محرک ها و زمینه سازی های رشد دهنده و توسعه دهنده می سازد و به پیش می بردو بزرگ سال تنها «تسهیل کننده»،«هدایت کننده»ی جریان تربیت از طریق «رفع موانع»و «فراهم ساختن مقتضیات» می باشد.

اغلب مشکلات تربیتی از الگوی تربیتی اول و دوم است.یعنی افراط در «کودک مداری» و یا «والد سالاری»است.

نه اصل «تسلیم» و نه «انفعال» و نه اصل «تغییر» و «اجبار»،بلکه اصل «تسهیل» و «اختیار» به شکل فعال و خلاق کیفیت تعامل طبیعت و تربیت را رقم میزند و کودک آن گونه متحول می شود که «می تواند» و آن گونه رشد می یابد که برای او «مقدّر» شده است.

اما به راستی هدف از تربیت دانش آموزان چیست؟آن ها باید چه چیزی را فرا بگیرند؟چرا باید این چیزهارا یاد بگیرند؟ملاک انتخاب این مطلب چیست؟آیا باید مطالبی را یاد بگیرند که خود انتخاب می کنند و یا مطالبی که ما برای آن ها انتخاب می کنیم؟آیا دانش آموزان باید آن گونه تعلیم ببینند که پاسخ گوی نیازهای امروزشان باشد و یا پاسخ دهنده ی نیاز فردایشان؟

«تاریخ نظریه های تعلیم و تربیت ناظر بر رویارویی دو نوع رویکرد در قالب دو قطب بزرگ اندیشه های تربیتی است که یکی تعلیم و تربیت را «رشد درون»و دیگری آن را «رشد از بیرون»می داند.

تعلیم و تربیت سنتی از موضوع محافظه کارانه و انفعال معطوف به انتقال اطلاعات،مهارت ها،معیار ها و قوانین رفتاری از بیرون به درون است.یعنی اهداف و موادی از قبل تعیین شده و باید کودک را وادار به پذیرش و حفظ آن ها کرد و در مقابل تعلیم و تربیت متربی به جای تکیه بر انتقال از بیرون،به استخراج از درون بر اساس روش های اکتشافی سقراطی و یادگیری از طریق تجربه ی فاعلی و فردی،آن هم بر اساس درک شخص در موقعیت حاضر تکیه دارد.

«جان دیویی»:آزادی فقط نبودن مانع خارجی برای جنبش و حرکت نیست آزادی رفتار کردن طبق هوس و تمایلات نیز نیست.آزادی «توانایی کنترل خویش»است.تنها آزادی که دارای اهمیت پاینده است،آزادی هوش است؛رایج ترین خطا درباره ی آزادی این است که آن را با آزادی حرکت یا با فعالیت جسمانی و بیرونی،یکی می شمرند.

آرمان تربیت پدیدآوردن توانایی کنترل کردن است.

به گفته ی «افلاطون»:برده کسی است که انجام دهنده ی مقصود های شخص دیگر است.از این رو کسی که اسیر هوس های کور خویش است نیز برده است.

آهنگ پیشرفت کودک در فرایند یادگیری،رابطه ی مستقیمی با توان ذهنی و انگیزه ی پیشرفت او دارد.

«الکایند»:اگر به کودک بیش از حد ظرفیت ادراکی اش آموزش داده شود،مانع جذب کامل مطالب به طور خود جوش می شود.در اثر این تحمیل و فشار،احتمالا کودکانی بار خواهند آمد که از نظر هوشی «سوخته اند».این بچه ها بعدا مانند فرد سوخته ای که از آتش فرار می کند،از فعالیت های یادگیری پرهیز می نمیاد.

در تربیت درونی این بزرگسال است که خود را تابع کودک می داند و در تعلیم و تربیت بیرونی این کودک است که باید تابع خواسته ها وسلیقه های خود ساخته ی بزرگسال شود.

از آزادی یا اسارت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی گرفته تا آزادی یا اسارت معنوی و اخلاقی.به هر نسبت قدرت عامل های بیرونی بیشتر گردد،آزادی محدود تر می شود و به هر نسبت آزادی بیش تر گردد از شدت کنترل بیرونی کاسته می شود.

برترین مقصد تربیت،آماده کردن انسان برای به کار آوردن توانایی هایی است که آفریدگار در طبیعت او به ودیعه نهاده است.«پستالوزی»

بی هیچ گفت و گو ،تربیت یک مقصد دارد و بس،و آن ، پروردن طبیعت حقیقی و خدایی انسان و نمایان کردن جنبه ابدی و بی پایان او در زندگانی است.«فروبل»

تربیت همانا پرداختن به انسان است،چون موجودی که تحول او همان دریافتن خود و آگاهی از خود است.«فروبل»

کودک از راه پاسخ های طبیعی که به محیط و چیزهای پیرامون خود می دهد،آن هارا می شناسد.برای کودک این پاسخ و یا فعالیت طبیعی همان بازی کردن است.بازی است که آگاهی به محیط را در کودک پدید میآورد.بازی کردن طبیعی راه آگاهی به محیط و آگاهی به خود است،زیرا بازی آزاد ترین فعالیت است و همه ی هستی کودک ،زیرا از نظر آزادی است که خداوند انسان را به صورت خود آفریده است و بازی به طور لازم کودک را به جهان بزرگ تر می پیوندد.

انسان به نوعی از جبلت و سرشت طبیعت آفریده شده است که برای پذیرش دین آمادگی دارد و اگر به حال خود و به حال طبیعی رها شود،همان راه را انتخاب می کند،مگر این که عوامل خارجی و قهری او را از راهش منحرف کرده است.

«شهید مطهری»

زراره از امام باقر (ع) می پرسد:کلمه ی «حنفاءلله»یعنی چه؟ما الحنیفه؟امام می فرماید:حنیفیت یعنی فطرت.باز ارجاع کرده اند به یک امر تکوینی  و طبیعی.

«شهید مطهری»

در ذات و طبیعت هر موجودی غایتی نهفته است که با او آفریده شده است،ولی این مقصود به خودی خود واقعیت نمی یابد.این کار بسته به کوشش و تربیت است.بدین سان کار تربیت گشودن این طومار پیچیده و عیان کردن آن معنای درونی و به کار آوردن توانایی های نهفته است.

زمینه های مساعد تربیت کودک را عوامل تربیت زیر فراهم می آورد:

1.خود شکوفایی فطری.

2.کنجکاوی درون زا.

3.رغبت های آزاد وسیال.

4.حس جمال دوستی و خیرجویی.

5.حس خدا پرستی و عشق به ابدیت خواهی.

در تربیت طبیعی هرگز تزلزل،انفعال،بی هویتی،بی ثباتی،تعارض و تشتت راه ندارد.که از اصول زیر پیروی می کند:

1.طبیعت هرکاری را در زمان مناسب انجام می دهد.

2.در طبیعت نخست ماده است و سپس صورت.چنان که نخست تخم و یا جنین است که بی شکل به سان ماده است و پس از آن موجودی با شکل معین ظاهر می شود.

3.طبیعت راه خود را گام به گام می پیماید همچون رودخانه ای که در حرکت تدریجی اش بستر خود را میگستراند.

4.تحول طبیعی همواره از درون صورت می گیرد.

5.طبیعت در پدید آوردن چیزها،از حالات کلی و بی تعیین آغاز کرده است و به سوی حالت معین و جزئی می رود.

6.نطفه ی دانش و فضیلت و پارسایی در طبیعت آدمی است ولی تنها رویاندن آن کار تربیت است.

تربیت کردن و تربیت شدن اساسا دو چیز متفاوت ودو عمل متغایر است.

در اولی،تربیت کسب می شود و در دومی،تربیت کشف می شود.

در اولی متربی منفعل است و در دومی،متربی فعال است.

در اولی متربی تقلید می کند و در دومی متربی خلق می کند.

در اولی متربی تربیت را به عاریت  می گیرد و در دومی تربیت را از طبیعت خویش می آفریند.

در اولی اطاعت «منفور» و در دومی اطاعت «مطبوع» حاصل می شود.

در اولی تربیت «مسدود» و در دومی تربیت «مفتوح» است.

در اولی تربیت «بیرونی» و در دومی تربیت «درونی» است.

برچسب‌ها:

مطالب مرتبط

تربیت «خودانگیخته»در مقابل تربیت «دگر انگیخته»

تربیت «تدریجی»در مقابل تربیت «تسریعی»

تربیت «غیر رسمی»در مقابل تربیت «رسمی»

تربیت «اکتشافی»در مقابل تربیت «اکتسابی»

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
فهرست