«امنیّت‌دهی»، مانع «امنیّت‌ورزی» است!

folder_openبسته آموزشی
commentبدون دیدگاه

(آسیب‌شناسی امنیّت گُل‌خانه‌ای)

سیستم دفاعی ارگانیسمی که هر قدر تنوّع میکروب‌ها و آلودگی‌های محیط بیشتر باشد، ارگانیسم را برای تقویت دفاعی به تحیرک زیستی-عصبی و شیمیاییِ بیشتر بر می‌انگیزاند و آن را از مصونیت زیادتری برخوردار می‌گرداند.

در واقع اگر محیط کودک کاملاً ایمن و دور از هرگونه ناکامی و کمود باشد، وی از نظر قدرت سازگاری و کسب مهارت‌های زیستن دچار مشکل جدی خواهد شد. از سوی دیگر، چنان‌چه محیط کودک همواره در تب و تاب مشکلات و تراکم ناکامی‌ها و ناامنی‌های روانی، عاطفی و اجتماعی باشد، بهداشت روانی او به خطر می‌افتد. پس باید نسبتِ شایسته‌ای بین این دو قطب متضاد برقرار شود. امّا در تربیت حمایتی و گُل‌خانه‌ای، «ممنوعیت» جای خود را به «مصونیت»، «امنیّت‌تزریقی» جای خود را به «امنیّت واکسینه‌شده» و «اجتناب از خطر» جای خود را به «استقبال از خطر» داده است.

وظیفه‌ی والدین تنها حفظ و حمایت کودک برای حذف و نابودی خطرها و مشکلات نیست، بلکه وظیفه‌ی آن‌ها ایجاد توانمندی در کودک است تا او بتواند در برابر ناامنی‌ها احساس ایمنی کند.

آن‌چه ما را ناامین می‌کند، نه اشیا وحوادث و پدیده‌های اطراف، بلکه نوع بینش و اندیشه‌ی ناامنی و نگرش منفی ماست که توان کافی را برای معنادار کردن حوادث زندگی ندارد؛ و در نتیجه وجود ما نسبت به این پدیده‌ها ناامن می‌شود.

حسِّ امنیّت، با حسِّ «هویت» و حسِّ «اعتماد به نفس» درآمخته و به هم بافته است. برای یک زندگی آرام باید ترس از ناآرامی را کنار گذاشت و برای خلق یک احساسِ آسوده باید از آن‌چه میرنده و نگران‌کننده است، آزاد شد.

پیش از آن‌که در پی استقرار و استحکام منابع بیرونی امنیّت باشیم.

دو مفهوم متفاوت و حتّی متناقض در مورد امنیّت و آرامش وجود دارد. اوّل: امنیتی که معطوف به منافع «خودخواهانه» و به دور از مسئولیت‌ها و دل‌نگرانی‌های جمعی و اجتماعی باشد و دوّم: امنیّت و آرامشی که معطوف به منافع «خیرخواهانه» و حسّاسیت و تعهد نسبت به سرنوشت دیگران باشد.

انسان، زمانی احساس امنیّت می‌کند که دیگران را نیز در امنیّت و آرامش ببیند و شاید بتوان گفت عمیق‌ترین احساس تنهایی برای انسان زمانی رخ می‌دهد که هدف اصلی او در زندگی، رسیدن به امنیّت فردی بدون احساس مسئولیت نسبت به همنوعان خود باشد.

به راستی امنیّت باطنی چیست؟ آن‌کس که از درون ناامن است، کدام عامل محیطی و بیرونی می‌تواند او را آرامش بخشد؟ پاسخ این پرسش در رهیافت ایمان قلبی که همان امنیّت پایدار و جاودانه است، نهفته می‌باشد.

«لوتر» گفته بود:

ایمان، آمادگی برای ورودی مطمئن و بی‌پروا به تاریکی آینده است.

این نوع امنیّت پدیده‌ای درون‌زا و از جنس ایمان الهی است؛ همان‌گونه که «رودولف بولتمان» می‌گوید:

ایمان، رهاکردن امنیّت خصوصی آدمی و کسب آمادگی اوست تا فقط در جهانِ ماورای نادیدنی و در وجود خدا امنیّت یابد. این امر بدان معناست که ایمان، همان امنیّت است، در جایی که امنیتی وجود ندارد.

حضرت علی (ع) می‌فرماید:

الایمان امان. ایمان، امان و امنیّت است.

من خاف امن. کسی که بترسد، ایمنی یابد.

الخوف امان. ترس ایمنی است.

دژ محکم پایگاه انسان‌های عارف نه حفاظ‌های آهنین مادی نه کاخ‌های مستحکم دنیوی و نه حصارها و قلعه‌های بلند، که ایمان قلبی به خداوند است. این پوشش نفوذناپذیر و آسیب‌ناپذیر است کهانسان را از اضطراب، تزلزل و ناامنی رهایی می‌بخشد.

امنیّت در نزد مؤمن، برخاسته از «طبیعتِ زندگی» و «زندگی طبیعی» اوست، یعنی او زندگی را آن‌گونه که خداوند آفریده است به دست می‌آورد و بر اساس مشیت و قانون خداوند گام برمی‌دارد. چنین انسانی از ظرفیت‌های فطری خود بهره می‌جوید و بر اساسِ «تسلیم»، «رضا» و «توکّل» که بنیادهای شکل‌گیریِ «نفس مطمئنه» است، به آن‌چه تقدیر حکم نموده، تن می‌دهد. این تن‌دادن به معنای انفعال وانجماد نیست بلکه در ذات آن جوشش و کوشش درونی نهفته است و موجب آرامش قلب می‌شود.

خطای بزرگ تعلیم و تربیت کنونی آن است که اولیا و مربّیان تمام سعی و اهتمام خود را در حفاظت فیزیکی فرزندان صرف می‌کنند، بدین‌ترتیب که کودک قبل از آن‌که مجهز به مکانیسم‌های حفظ امنیّت خویش شود، به حذف نامنی‌های بیرونی اقدام می‌کند. به همین سبب است که کودک علی‌رغم محیطی آرام و برخوردار و برخلاف مراقبت‌های نظام‌دار، هم‌چنان از درون ناامن و مضطرب است.

در واقع، امنیّت درختی است که ریشه‌اش از سرچشمه‌ی ایمان، توکّل و تسلیم سیراب می‌شود و اگر این سرچشمه خشک و بی‌حاصل باشد، هر قدر حصارهای امنیّت بیرونی قوی‌تر باشد نمی‌تواند ناامنی‌های درونی را درمان کند و شاید این حصارهای فیزیکی، خود لایه‌ای فریبنده و کاذب برای پوشش پوچی‌های درونی باشد.

برای قضاوت درباره‌ی هرکس، دست کم باید از راز نهان اندیشه‌ها، بدبختی‌ها و ناامنی‌هایِ او باخبر شد.

تفاوت بین خوف و ترس در همین نکته نهفته است. آن‌جا که ترس ریشه‌ی دنیوی دارد، آسسیب‌زا و ناامن‌کننده است و آن‌جا که ترس از جنس خوف الهی و معطوف به آخرت است، خود منشأ و منبع امنیّت می‌شود.

مولای متقیان علی (ع)، ایمان و امنیّت از یک زادگاه وجودی برمی‌خیزد؛ آن‌جا که حضرت علی (ع) خاستگاه امنیّت را خوف و ترس از خداوند می‌داند.

امّا این خوف، چگونه حاصل می‌شود؟

ایمان به خداوند با شناخت‌شناسی آدمی از هستی، زندگی و فلسفه‌ی وجودی او رابطه‌ی مستقیمی دارد. اگر شناخت آدمی از خداوند، محدود به انگاره‌های بشری و محدودیت‌های ذهنی خودمحورانه‌اش باشد، پیداست که در همان حد ظرفیت ایمان خویش، به امنیّت محدود دست می‌یابد.

آیا کودک زندگی می‌کند تا ایمن باشد یا ایمن می‌شود تا زندگی کند؟ به تعبیری دیگر زندگی برای مردن است یا مردن برای زندگی؟ آیا آموختن برای زیستن است یا زیستن برای آموختن؟

به استقبال خطرشتافتن، در ذات خود، استقبال از امنیّت را در بردارد. آن‌کس که از خطر نمی‌هراسد، از خطر در امان است و آن کس که به خطر خو کرده است، از آسیب خطر مصون است.

خطرکردنِ ارادی پذیرش آگاهانه و ارادی خطرهایی است که در موقعیّت‌های طبیعی رخ می‌دهد و این پذیرش در حدّ تسلیم و انفعال متوقّف نمی‌شود بلکه به عنوان منابعی انرژی‌زا در پویایی وجود، از آن‌ها بهره گرفته می‌شود.

هویت آدمی در ارتباط طبیعی با وجود خویش معنادار می‌شود. به تعبیر امام علی (ع):

چه بسا فرد خائفی که خوفش او را در سرمنزل آرامش و ایمنی مستقر می‌سازد.

خوف حقیقی آن است که نه ندامت برانگیزد و نه اعتراض. و هر قدر خوف عظیم‌تر باشد امنیّت پایدار می‌شود، چرا که ثمره‌ی خوف به تعبیر امام علی (ع) امنیّت است (ثمره الخوف الامن).

امام علی (ع) می‌فرمایند:

اعلمکم اخوفکم ؛ داناترین شما ترسنده‌ترین شماست.

اعلم النّاس بالله سُبحانه اخوفهم منه؛ داناترین مردم به خداوند سبحان کسی است که از خدا بترسد.

اعلم الناس بالله اکثرهم خشیه له ؛ خداشناس‌ترین مردم کسی است که از خدا بیشتر بترسد.

رسالت تعلیم و تربیت در زمان ما این است که نسل حاضر را در عصر کنونی که آن‌را عصر اضطراب و انفجار اطّلاعات و بی‌قراری روح و روان بشر نامیده‌اند از طریق آموزه‌های راستین پیشوایان بزرگ دین به درک معنای زندگی معنادار و درک حیات طیّبه سوق دهند.

نسل کنونی، نسلی آسیب‌پذیر، زودرنج، مضطرب، افسرده، بی‌قرار، ناامن و لرزان است. نسلی است که در سراسر وجود خود احساس «بیگانگی»، «ناانسانی» و «ناامنی» می‌کند. نسل کنونی در عین تراکم امنیّت ظاهری به تزلزل روحی دچار  شده و در عین استحکام و استقرار امکانات مادّی و رفاهی و محافظت‌های گُل‌خانه‌ای، از درون ناامن، نابردبار و ناخرسند است.

در توهمِ «امنیّت‌دهی»، «شبه امنیّت» جای‌گزین «امنیّت واقعی» می‌شود؛ «خوفِ فرسایش‌گر»، جای‌گزین «خوف آرام‌بخش» می‌گردد؛ «نشاط سطحی» به جای «نشاط باطنی» می‌نشیند؛ «خوش‌بختی بیرونی»، «خوش‌بختی درونی» را واپس می‌زند و «تنیبه و تهدید بشری» جای‌گزین «خوف و ترس الهی» می‌شود.

درکِ «امنیّت دنیوی» مقدّمه‌ی تحکیم «امنیّت اخروی» است. «خروج» از امنیّت کاذبی و سکون‌زا، «ورود» به امنیّت واقعی و معنا ساز را آسان می‌سازد.

ترک لذائذ ناپایدار و شادی‌های عارضی، زمینه‌ی ظهور نشاط پایدار و شادی‌های معنوی را فراهم می‌کند .

بهشت، خود نمادِ آرامش و آسایش جاودانه است. بهشت، خانه‌ی امنِ ایمان‌یافتگان و تقواپیشگان است که امنیّت را به برکت ایمان تجربه کرده‌اند.

فقدان معنا در زندگی و سایه‌افکنیِ اندوه و اضطراب از جمله عوامل ناامنی در انسان است.

انسان در عصر کنونی سعی می‌کنند با توسّل به علم و تکنیک جهان را به تصرف خود درآورد، ولی در واقع این جهان است که آدمیان را تصرف می‌کند. انسان سعی دارد که امنیّت را از منابع تکنیکی و فنی تأمین کند امّا این منابع اگر در جهت تعالی انسان نباشد، خود عامل برهم‌زدن امنیّت انسان می‌شود.

انسان تلاش دارد با تکیه بر پول و ثروت و امکانات مادّی، خود را بی‌نیاز کند.

«صورت» زندگی رابطه‌ی مستقیمی با «سیرت» آن دارد، زیرا بین «زنده‌بودن» و «زندگی کردن»  فرق عمده‌ای وجود دارد.

زندگی مجموعه‌ای از سختی‌هاست. اگر چنین است، نباید در پی حذف ناامنی‌ها باشیم زیرا این اقدام ناشیانه، در افتادن با ذات زندگی است. پس چه باید کرد؟ چگونه زندگی را ایمن و آسایش‌بخش کنیم؟

تنها در صورتی می‌توان به این تحوّل ناب دست یافت که از دلِ ناامنی، امنیّت را پدید آوریم. زیرا انسان تنها در فقدان امکانات است که به مهارت اقتداریابی دست می‌یابد. چشیدن شیرینی زندگی در حاکمیّت تلخی‌های آن است.

چیزی که زندگی را دشوار می‌سازد، وجود ناامنی و محرومیت نیست بلکه شیوه‌ی رویارویی و نحوه‌ی معناکردن آن‌هاست.

سختی‌های زندگی بنا بر ماهیتی که دارند سبب انتقال احساس ناکامی یا اندوه، غم، ندامت، گناه، خشم، ترس، اضطراب، نومیدی و افسردگی می‌شوند. امّا با این وجود عمق شادی، شادکامی، وجد درونی، لذّت معنوی و آسایش روانی، انبساط خاطر، بهجت روحی، فرحناکی اندیشه، طرب‌انگیزی دل و روانی روان آدمی ارتباط مستقیمی با عمق رنج ما دارند.

مطالب مرتبط

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
فهرست